زاويه ديد
سهراب سپهري پيشنهاد مي كند كه براي تغيير در نگرش و رويكردها مي بايست ، نخست بينش ها را تغيير داد و براي تغيير دادن بينش ها نيز مي بايست نخست ابزارها و منابع شناختي و بينشي را تغيير داد. به يك معنا از آن جايي را كنش ها و واكنش ها و حتي منش و رفتار ما مبنتي بر نوع نگرش ما به مسايل و جهان است و نگرش ما نيز مبتني بر بينش ما و بينش نيز مبتني بر شناخت و شناخت مبتني بر منابع و ابزارهاي شناختي است ، ايشان پيشنهاد مي دهند كه به سرچشمه برويم و نوع تصرف در ابزارهاي شناختي و منابع آن دهيم . به نظر وي ابزارهاي حسي به عنوان مهم ترين و نخستين منابع تاثيرات شگرفي در انسان دارد و در يك فرايند پيچيده شخصيت و شاكله ما را مي سازد. چشم و گوش به عنوان دو ابزار شناختي مهم بينايي و شنوايي ما را تامين مي كنند . در نتيجه در شناخت و بينش و نگرش و رويكردها و كنش ها و واكنش هاي ما تاثير مي گذارند. بنابراين مي توان دو كار را انجام داد : يا ابزارهاي شناختي را تغيير داد و به ابزارهاي شناختي شهودي و يا فراطبيعي چون وحي روي آورد كه به نظر مي رسد اين كار دست كم براي بيشتري مردم امكان پذير نباشد چون به طور طبيعي ابزارها و منابع شناختي ديگري به گونه اي مرتبط به ابزارهاي حسي است و تا اين دو فراهم نباشد انسان به طور طبيعي به ابزارها و منابع شناختي ديگر دسترسي نخواهد داشت. انسان در فرآيند طولاني و در بستري پيچيده رشد مي كند و به گفته صدرالمتالهين انسان در حركت جوهري به بالندگي مي رسد و آفرينش ديگري در درون خود مي آفريند و موجودي ديگري مي شود. اين همان تعبير و انشاه خلقا آخر و لبس بعد لبس است. اين آفرينش هاي دروني و حتي تغيير پيچيده چون چيزي همانند تغيير ماهيت ( زيرا به نظر مي رسد كه انسان تنها موجودي است كه خود به شكلي جنس است و نه نوع ) در حركت جوهري از شناخت حسي پديدار مي شود.
اما راه دوم آن است كه در همين ابزارها و منابع نخستين شناختي گونه اي تغيير ايجاد كرد و يا به سخني درست كاركرد درست آن را شناخت و به كار گرفت. اين راه همه توده اي است و همگان مي توانند از آن بهره گيرند و هم آسان تر ، كوتاه تر و بي هزينه تر است.
سهراب پيشنهاد مي دهد كه "چشم ها را بايست شست ؛ جوري ديگر بايد ديد. چترها را بايد بست ؛ زير باران بايد رفت ." هم تغيير در بينش را با شستن چشم هاي غبار گرفته پيشنهاد مي دهد كه يكي مهم ترين ابزارها و منابع شناختي بشر است و هم پيشنهاد مي دهد كه چترها را بست و با مساله باران به نوعي ديگري برخورد كرد و با آن مواجه شد. البته اين تغيير در كنش ها و واكنش هاي ما يعني بستن چتر و رفتن به زير باران و با مساله و يا پديده باران به گونه اي ديگري رفتار كردن خود بازتاب طبيعي تغيير در بينش ماست. وقتي چشم را شست وشو بدهيد كار ديگري كه كرده ايد اين است كه از آب استفاده كرده ايد و قدر نعمت آب را مي شناسيد و با باران كه همان آب پاك و مقطر آسماني است و از پاكي خاصي برخوردار است به طور طبيعي رفتار ديگري در پيش مي گيرد و ديگر آن را به صورت مشكل و مساله نمي بينيد و با چتر در دست گرفتن نمي خواهيد آن مشكل را حل كنيد. با تغيير در بينش است كه مشكل و مساله به يك پديده طبيعي تبديل مي شود و به جاي آن كه با چتر به مقابله آن برويد و واكنش منفي نسبت به آن داشته باشيد، چتر را مي بنديد و زير باران مي رويد تا از آن براي شست و شوي تن غبار گرفته بهره بريد . در اين جاست كه نه تنها نوع نگاه ما به پديده تغيير مي يابد بلكه نوع كنش و واكنش ما با آن نيز تغيير مي يابد. اين دعوتي است سهراب مي كند و مي كوشد تا بسياري از چيزهايي كه ما آن را مشكل و معضل مي شماريم در حالي كه پديده هاي طبيعي و حتي مفيد و سازنده هستند ، از مشكل بودن بيرون بيايند و به يك فرصت تبديل شوند. برخورد ما نسبت به زلزله و سيلاب هاي بينان كن تغيير مي كند و از يك مشكل و معضل به يك پديده و حتي فرصت تبديل و تغيير ماهيت مي دهند. اين تغيير ماهيت را با تغيير در نوع استفاده از ابزارهاي شناختي و دگرگون در بنيش و نگرش ما پديد آورده ايم . اين گونه مي شود كه كنش ها و واكنش ها و منش هاي ما نيز تغيير مي كند و به شيوه و گونه ديگر با دنيا و پيرامون خود رفتار مي كنيم .
اصولا سه نوع نگاه و زاويه ديد ديگر (غير از زاويه ديد معمول ميان ما كه بر اساس منطق مسايل و مشكلات شكل گرفته است ) مي توانيم نسبت به پديده ها ( به سخن ديگران مسايل و مشكلات ) داشته باشيم .
نخست آن كه اين پديده ها را فرصت بشمار آوريم و بر مبناي دم غنميت شمريم با آن رو به رو شويم كاري كه پيشنهاد بسياري از بزرگان عرفان و تصوف و خيام نيشابوري است.
در داستاني مي خوانيم :
بي گنهي نزد شهي محتشم
گشت به قتل چو خودي ، متهم
گفت كه تا پرده ز كارش كشند
بر سر بازار به دارش كشند
چون سخن از دار و رسن شاه گفت
مرد توكلت علي الله گفت
با لب خندان چو گل نوبهار
رقص كنان خنده كنان سوي دار
(در اعتراض مردمان كه چرا شادي مي كني كه هنگامه رفتن به سوي چوبه دار و مرگ است، گفت:)
در دهد از جام فنا ساقيم
يك نفس از عمر بود باقيم
اين نفسي زا كه نيابم دگر
حيف بود گر به غم آرم به سر
اين هم نوع نگاه دم و فرصت غنميت شمردن است . او با دگرگوني در بينش توانست كنش و واكنش و حتي منش خود را تغيير دهد و با پديده اي چون مرگ اين گونه رو به رو شود. در نظر او مرگ ، مساله و مشكل او نيست بلكه امري طبيعي است كه بايد از آن بگذرد تا به كمال برسد.
زاويه ديد ديگر آن است كه با پديده ها به عنوان فرصت ها رو به رو شويم. به اين معنا كه هر چيز به ظاهر مشكل ، معضل و مساله را به عنوان فرصتي استثنايي به شمار آوريم و با آن رو به رو گرديم.
حافظ شيرين سخن در باره اين نوع نگرش و بر خورد با مسايل و مشكلات مي سرايد:
باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش
بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش
اي دل اندر بند زلفش از پريشاني منال
مرغ زيرك چون به دام افتد تحمل بايدش
نازها ز آن نرگس مستانه مي بايد كشيد
اين دل شوريده تا آن جعد كاكل بايدش
زاويه ديد سوم آن است ما مشكل را به يك پديده و رويداد طبيعي تبديل كنيم و با آن به اين عنوان رو به رو گرديم .در اين نوع نگرش مي توان حتي پيش از رويداد ها حركت كرد و پيش از وقوع نسبت به نوع رفتار از پيش تصميم گيري نمود. براي احتمالات متعدد هر پديده ، رفتاري از پيش تعيين شده نيز شناسايي و آماده كرد؛ زيرا بسياري از اين امور و رويدادها در زندگي فردي و جمعي ما اتفاق افتاده است و نوعي تكرار در آن ها يافت مي شود. در زندگي خود و يا پيرامونيان ديده و يا شنيده شده است. پس احتمال اين كه روزي دوباره و يا براي نخستين بار با آن رو به رو شويم دور از انتظار نيست و مي توان براي آن شرايط خود را آماده كرد. اين ها شترهايي هستند كه در هر خانه اي مي خوابند و اين گونه نيست كه ديگري بدان پديده و رويداد رو به رو ( به سخن و تعبيرديگران ، گرفتار) شوند و ما از آن دور باشيم. اين گماني است كه نمي توان بدان باور داشت. پس مي توان با آمادگي به سوي رويداد و رخدادهاي احتمالي حركت كرد.
اكنون مي توان " چشم ها را شست ، جوري ديگر نگريست ، چترها را بست و زير باران رفت."

0 نظرات:
ارسال یک نظر