twitter
    برای اینکه بدونید ، چیکار میکنم ، دنبالم کنید
برآيند قرب نوافل و مقام مظهريت


در روايات معارفي است که مي‌توان آن ها را چکاد معارف قابل دسترس انسان دانست به شرط آن که جامه بشريت او را از مقام انسانيت باز ندارد و تن پوش تن و پوست وي را از درک مغز مفاهيم حاجب و مانع نشود.
يکي از اين روايات که عارفان بسيار بدان عنايت مي‌ورزند روايت قرب نوافل است . هدف از بيان اين روايت توجه دادن به مقام و شان انساني است تا در گرفتاري روزمره زندگي در دام تن و دنيا نمانيم و به عنوان گوشزدي و ياد‌آوري مقام خود را به حق دريابيم گامي‌از آن جايگاه که نشسته ايم فراتر آيم و به مصداق فاقرء فارق از اين خواندن اوجي برگيريم و حتي اگر چون موجي فرو آييم لذت اوج را چشيده باشيم.
اين حديث قدسي از مقام قدس الهي نه براي عموم که براي مخلصان درگاه صادر شده است و با اين همه از باب آن که در مقام پيامبري بخلي نيست و گفته آمد تا همه اگر ظرفيت و توان بهره مندي از آن را دارا هستند از آن بهره برند . بنابراين اين حديث را بايد بزرگ شمرد و جايگاه و قدر و منزلت را خوب شناخت و خوب به کار بست. اين سفره گسترده اي است که هر کس به قدر نياز و توان از آن خوشه برچيند و از خوان نعمتش بهره برد. خداوندي که از آسمان و زمين از بالا و پست خوراک مادي و معنوي را به بندگانش مي‌بخشد و از کافر و مومن دريغ نمي‌ورزد.
خداوند مي‌فرمايد: ما يتقرب الي عبدي بشي احب الي مما افرضته عليه و انه ليتقرب الي بالنوافل حتي (ما اذا) احبه فاذا(ما) احببته کنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده الذي يبطش بها ان دعاني اجبته و ان سالني اعطيته ؛
بنده من به چيزي محبوب تر از آن چه بر او واجب کرده ام به من تقرب نجويد و چون بنده ام به وسيله نوافل و مستحبات به من آن اندازه نزديک مي‌شود تا آن که او را دوست می‌دارم و چون او را دوست داشتم من گوش او می‌شوم که بدان می‌شنود و چشمی‌که بدان می‌بیند و زبانی که بدان سخن می‌گوید و دستی که بدان می‌گیرد . اگر مرا بخواند اجابت کنم و اگر چیزی بخواهد اعطا نمایم.
این مقامی‌است که با بندگی و عمل به همان چیزهایی که در توضیح المسایل آمده است به دست می‌آید.
روزی از معلم زمان ما آیت الله بهجت پرسیدم: به چه چیزی به مقام اهل معرفت می‌توان رسید و چگونه است که شما به مقام تعلیم رسیدی و معلم شدی و شما را به عنوان معلم در ملکوت می‌شناسند؟
گفت: اول آن که بدان که انه الحق و دوم آن که از اول توضیح المسایل تا آخر آن عمل کند و چیزی را فرو نگذارد.
کسی که در مقام بندگی به همه وظایف خود عمل کند و چیزی از مستحب و واجب فرونگذارد و همه مکروهات و محرمات را ترک کند آیا این کس جز مقام بندگی نامی‌را سزاوار است. وقتی به بندگی رسید در آن زمان است که خداوند او را به معراج و اسرای ملکوتی برد و نه تنها ملکوت را به وی نشان دهد بلکه به درجاتی می‌رساند که مقام اولی العزم از پیامبران است. مگر نه این است که او به همه آن چه بدان رسیده از ما انزل الیک و من قبله عمل کرده است در حالی که ابلیس از یک سجده واجب و یک حکم از احکام الهی سرباز زد و به یک چیزی که از او خواسته بودند تن نداد و شگفت تر آن که حضرت آدم نیز نتوانست از یک حکم محرم دوری ورزد و از درخت نهی شده نخورد ولی این بنده به این همه احکام که در توضیح المسایل آمده است پای بند بوده است و چیزی را ترک نگفته و امری را فرو گذار نبوده است.
در این زمان است که خود محو مقام الهی می‌شود و این بنده متخلق یا متحقق به اسمای الهی می‌گردد و در این هنگام همه او می‌شود و چشم و گوش و دست و پاییش همه خدایی می‌شود .
برآیند عمل به توضیح المسایل و برآیند عمل به شریعت همان حقیقت است. در این روایت قدسی گفته شده است که دسترسی به حقیقت تنها از طریقت شریعت ممکن است نه راهی دیگر.
کسی که متاله شده و متخلق به خلق الله گردید کنه و جوهر وجودش عبودیت است که عبودیت خود کنه و جوهر ربوبیت است . کسی که به مقام ربوبیت رسید مجرای اراده حق می‌گردد و خداوند به مظهریت او جهان را می‌گرداند . این مظهر اسمای الهی است که خشم او خشم الله می‌شود و عشق و دوستی اش عشق و محبت الهی : اگر خدا را دوستی می‌دارید از من پیروی کنید ؛ چرا چون پیامبر مظهر همان الله است و دوستی او عین دوستی خدا. در قرآن است که خداوند می‌فرماید: فلما آسفونا انتقنما هنگامی‌که متاسف شدیم از آن مردمان از ایشان انتقام گرفتیم. در این آیه مراد متاسف و ناامیدی حضرت موسی از قوم بود که خداوند آن نومیدی را به خود نسیت می‌دهد.
از این جاست که گفته می‌شود غضب پیامبر غضب خدا و دوستی اش دوست اوست. از این مقام است که به مقام لایسال عما یفعل می‌رسد و از آن چه می‌کند بازخواست و پرسش نمی‌شود؛ زیرا همه افعالش افعالی الهی است و هیچ کاری را در بیرون دایره امر الهی انجام نمی‌دهد و مانند فرشتگان و یفعلون ما یومرون ؛ آن چه امر شده اند آن را انجام می‌دهند. هنگامی‌که بنده در مقام ربوبیت نشست در آن هنگام دیکر بازخواست معنایی ندارد. آن عالم به همراهش ( موسی) گفت: فان اتبعنی فلاتسالنی عن شی (کهف ،70) اگر پیرو من شدی دیگر از هیچ چیز پرسش مکن. دلیلش را نیز می‌گوید: ما فعلته عن امری (همان، 82) ؛ من این کار نه از پیش خود کردم .
بندگی که همه افعالش افعالی ماموری است زمانی به این مقام رسیده است که در هیچ چیز بیرون فرمان او رفتار نکرده است و در مقام تکلیف به تمام آن چه به قول معروف در توضیح المسایل آمده است عمل کرده است. مگر نه این است که تمام افعال مکلفین از انسان و جنیان از گهواره تا گور درشریعت آمده است که ما آن را توضیح المسایل می‌خوانیم. این که گفته شده به توضیح المسایل عمل کنید یعنی به شریعت عمل کنید تا به مقام بندگی و عرفان و اهل آن برسید. یعنی در کنار ایمان و باور به این که تنها او حق است و همه چیزها ی دیگر یا باطل و به حکم الهی هالک در همین هنگام به ظاهر وجودشان هستند، عمل نیز باشد. مگر نه این است که کلمه طیبه را العمل الصالح بالا می‌برد. اگر ایمان و یا اگر وجود و کلمه وجودی پاک تو مسلمان را چیزی بالا ببرد آن چیز عمل صالح است.
اگر از این مقام بالاتر بخواهی باز راه همین است مگر نه این است که مقام عین الله و یدالله و ثاراللهی که امیر مومنان و فرزندان پاک و طاهرش کسب کرده اند چیز از طریقت شریعت بوده است؟
مقامی‌عین اللهی آن است که بنده به جایگاهی برسد که خود چشم الله شود و خداوند به چشم او ببیند و دست خدا شود و خدا به دست او بگیرد و یا ...