نظام سياسى شيعه
دکتر داود فیرحی
«امامت» نمونه عالى دولت اسلامى از ديدگاه شيعيان است شيعيان امامت را از اركان اعتقادى - و نه فروع فقهى - اسلام مىدانند و عقيده دارند كه خداوند اهل بيت و امامان معصوم عليهم السلام را براى اداره نظام سياسى و هدايت جامعه اسلامى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده است به اعتقاد شيعيان، پيامبر با نص خاص - اعم از نص جلى يا خفى - امام على عليه السلام را به جانشينى تعيين كرده است جاحظ معتقد است لقب شيعه در صدر اسلام جز به پيروان على عليه السلام اطلاق نمىشد (1) به نظر او، البته اختلاف در مساله امامت اختصاص به شيعه و سنى ندارد:
از زمان رحلتحضرت محمد صلى الله عليه و آله، همه فرقههاى اسلام از شيعه و دستههاى ديگر در هر روزگارى و در حيات هر امامى و يا پس از درگذشت او، اختلافشان درباره مساله امامتبوده است (2)
به هر حال، شيعيان بر حسب ادلهاى كه دارند، اين نكته را مفروض گرفتهاند كه رهبرى سياسى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله از آن على بن ابىطالب عليه السلام بوده است و ليكن برخى حوادث ناگوار پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله موجب دور شدن حضرت على عليه السلام و ديگر امامان معصوم از اين منصب و انزواى آنان شده است در زير به ماهيت نظام امامت اشاره مىكنيم
1- ماهيت امامت
نظام آرمانى شيعه، نظامى است كه رهبرى آن را امام معصوم به عهده دارد; از اين رو، شيعه براى منصب امامت جايگاه دينى به مراتب بيشتر از اهل سنت قائل است، زيرا امامت در انديشه شيعى خلافت الهى در زمين است مهمترين وظيفه امام، جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله در وظايف سه گانه آن حضرت، يعنى تبليغ دين و هدايت معنوى بشر، قضاوت و اداره نظام سياسى است (3)
بدين سان، امامت در انديشه شيعه منصبى الهى است و به جز وحى، در تمام كار ويژههاى خود، استمرار نبوت است به همين دليل امامت در شيعه فراتر از صرف رهبرى و پيشوايى در سياست و حكومت تلقى شده و شايد به همين لحاظ با شورا و انتخاب قابل دسترسى نيست
شيعيان استدلال مىكنند كه امامت نيز همانند نبوت، لطف الهى است ولاجرم، در هر عصرى امام و هدايتگرى بايد كه به جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله تمام وظايف او را در هدايتبشر به عهده گيرد روا نيست كه عصرى از اعصار از امام واجب الاطاعة و منصوب از طرف خداوند خالى باشد، خواه مردمان بپذيرند يا امتناع كنند، يارىاش كنند يا نكنند، اطاعت كنند يا نه، حاضر باشد يا غايب (4)
2- هويت امام
نظريه شيعه درباره امامت، بر اساس وجود نص از جانب خداوند در تعيين هويت امامان استوار است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن بيان كرده است در نزد شيعه دوازده امامى آخرين امام معصوم حضرت مهدى (عج) است كه از سال 261 هجرى غيبت كرده و روزى كه تعيين آن براى كسى جز خداوند معلوم نيست، براى نجات مسلمانان از ظلم و جور ظهور خواهد كرد
شيعه امامان را «اولوالامر» مىداند كه خداوند اطاعت آنان را واجب كرده است; امرشان امر خدا، نهى شان نهى خدا، اطاعتشان اطاعتخدا و سرپيچى از فرمانهاى آنان عصيان خدا محسوب مىشود; احكام شرعيه جز از سرچشمه امامان جارى نمىشود و احكام شرعى مكلفان جز با رجوع به آنان دانسته و پذيرفته نمىگردد
در انديشه شيعه، هر چند خداوند قرآن را تمام و كمال به پيغمبرش نازل فرموده، اما صرف وجود كتاب الله براى تضمين هدايت مردم و دور كردن آنان از گمراهى كفايت نمىكند مطابق استدلال شيعه، عقل انسان عادى از درك اسرار كتاب خدا و گذر به مغز آن و احاطه بر جميع جوانب آن ناتوان است ناگزير بايد كسانى باشند كه راسخان در علم الهى بوده و پوشيدهها و متشابهات قرآن را توضيح دهند و آنان همان اهل بيت و ائمه عليهم السلام هستند كه در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از ثقلين، سفينه نجات و ستارگان هدايت اهل زمين معرفى شدهاند (5)
3- شرايط و اوصاف امام
با توجه به اهميت منصب امامت در شيعه، كه آن را منصبى الهى و امتداد نبوت مىدانند، شيعيان عقيده دارند كه امام لازم است صفاتى استثنايى و فراتر از ويژگىهاى مردمان عادى داشته باشد مهمترين اين صفات عبارتند از:
1- عصمت:
به نظر شيعه، امام نيز همانند پيامبر صلى الله عليه و آله، واجب است معصوم از جميع رذيلتهاى ظاهرى و باطنى، عمدى يا سهوى، و از كودكى تا مرگ باشد از اين حيث كه سبب نيازمندى به امام بعد از پيامبر ناشى از عدم عصمت مردم است، معصوم نبودن امام مستلزم نوعى تسلسل بىنتيجه است، زيرا هرگاه رهبرى معصوم نباشد، خود محتاج ديگرى خواهد بود و بدين سان، در امر امامت دور يا تسلسل بىپايان وجود خواهد داشت (6) انديشمندان شيعه در استدلال به عصمت امام به آيات زيادى، از جمله آيه 59 سوره نساء استناد كردهاند: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»؛ به این معنا که هر گاه از امام خطایی واقع شود یا به طور کلی خطاپذیر باشد، مخالفت و انکار او واجب ( یا حداقل مجاز ) خواهد بود؛ و این با امر و دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد که فرموده است: از خدا اطاعت کنید و از پیامبر خدا و اولوالامر از شما اطاعت نمایید.
دیگر آن که اگر امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب امام خواهد بود؛ زیرا از نصب و اقامه امام ، پیروی امت از او، امتثال اوامر امام و تبعیت از افعال اوست و درصورت خطا و معصیت امام، هیچ یک از موارد فوق واجب نخواهد بود و این با نصب امام منافات دارد.
هم چنین اگر امام دچار خطا و معصیت شود لزوما شان او پایین تر از درجه عموم مردم خواهد بود؛ زیرا فرض بر این است که شخص امام از لحاظ عقل و دانش و آگاهی از ثواب و عقاب خداوند نسیت به پیروان خود برتر و ممتاز است، در حالی که خطا و کژروی موجب انحطاط درجه او حتی از ناآگاه ترین مردمان می گرد و همه این ها مغایر مصالح مربوط به نصب امام بوده و مطابق اندیشه شیعه به قطع باطل است.
در تحلیل ماهیت عصمت دو دیدگاه در تاریخ اندیشه اسلامی وجود دارد:
نخست کسانی که انسان معصوم را فردی می دانند که تمکن و قدرت بر معصیت ندارد و انسانی برخلاف دیگر انسان هاست. در بدن یا نفس و روان او خاصیتی است که مقتضی امتناع اقدام او بر معصیت است. ابوحسین بصری عصمت را قدرت بر طاعت و عدم قدرت بر معصیت می داند. این تعریف رویکردی جبرگرایانه دارد و به دلیل تعارض با دیدگاه شیعه در باب عدالت و اختیار مورد نقد و ارزیابی انتقادی قرار گرفته است.
دوم دیدگاه اختیاری است. بسیاری از اندیشمندان شیعی عصمت را منافی قدرت نمی دانند . اینان بدون آن که عصمت را موجب سلب قدرت بر انجام معصیت بدانند بر این باورند که عصمت لطفی از الطاف الهی است که فارغ از هر گونه اجبار ، انسان معصوم را به طاعت خدا و دوری از معصیت فرا می خواند. اسباب این لطف ممکن است امور چهارگانه زیر باشد:
الف: جسم و جان(نفس) معصوم ویژگی خاصی یافته که مقتضی شکل گیری عادت و یا ملکه ای باشد که مانع از انجام فجور و بدی ها در او می شود.
ب: حصول علم و دانشی که موجب آگاهی او به عواقب معصیت ها و مزایای طاعت خدا و عمل نیکو شده، معصوم را به ترک معاصی و انتخاب اعمال شایسته می کشاند.
ج: علوم و دانشی او را به درک درست وحی و الهام الهی رهنمون می سازد و در نتیجه خصلت و ویژگیای در او پدیدار می گردد که به انجام معصیت تمایلی نداشته باشد.
د: دانشی دارد که سبب می شود بداند در جهان مهمل و رها نیست. پس نفس خویش را همواره مواخذه می کند تا حتی ترک اولی را مرتکب نشود و به همه نیکی ها و خیر ها رو آورد.
بدین سان هرگاه امور فوق در کسی تحقق یافت چنین انسانی بی هیچ اجباری معصوم می گردد. پس عصمت منافی قدرت نیست ، بلکه معصوم قادر به انجام معصیت است؛ زیرا اگر این گونه نباشد مستحق مدح و ثواب و عقاب در حوزه تکالیف بشری نمی شد. اندیشه عصمت هرگز شخص معصوم را از شرایط انسانی فراتر نمی برد بلکه او را همانند دیگر انسان ها دارای تمامی آرزوها و امیال و علایق و انگیزه های بشری می داند.
با این همه هرچند به تعبیر قرآن : قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی ، است و همانند دیگر مردمان از پوست و گوشت و تمایلات و غرایز بشری می باشد ولی به جهت همین علم (وحی و الهام) از ویژگی خاصی برخوردار می باشد که می توان آن را از اختصاصات معصوم دانست که موجب می شود تا رهبری دینی و سیاسی جامعه را در دست گیرد و به عنوان حافظ شریعت و مفسر احکام دین و کاشف اسرار الهی برای مردم از مقام ممتازی برخوردار گردد. علم امام شامل همه مواردی است که در انجام وظایف امامت بدان نیاز دارد و بخش بزرگی از علوم دینی و دنیایی نظیر علوم شرعی ، سیاست ، آداب و سنن و قضاوت را در بر می گیرد؛ زیرا امام بدون این علم قادر به انجام وظایف خود نیست.
2- افضل و اعلم بودن:
سخن از علم الهامی خاص شیعه نیست و به نظر می رسد که غزالی نیز علم لدنی و الهامی را مورد توجه قرار داده و پذیرفته اس. علم لدنی و الهامی علمی است که بی هیچ واسطه ای از خداوند صادر می شود و بازگشت آن به فطرت نفس و آمادگی برای دریافت چنین علمی بدون هیچ معلمی است؛ زیرا نفس بنا به طبیعت خود آماده پذیرش وحی و الهام است. هرگاه با تلاش و مجاهده و نابود کردن صفات زشت و ناپسند از دلبستگی های حسی به کلی جدا و مجرد شود و چنان از اعماق جان به خدا رو کند که هرگونه حجاب و پرده حس از میان دل و لوح حقایق برداشته و انداخته شود ، در این حالت ، جواهر ملکوت در نفس می تابد و اسرار غیب بر او عیان و آشکار گردد(نگاه کنید: التنبؤ بالغیب عند مفکری الاسلام ، قاهره ، دار احیاء الکتب العربیه ، 1945، ص 15).
البته در نگرش شیعی تحقق چنین الهامی قدسی مخصوص و مختص امامان معصوم دوازدهگانه از خاندان عصمت و طهارت(ع) است. این اندیشه شیعی پیامدهای نظری و اجتماعی گسترده ای دارد که مهم ترین آن ها افضلیت آنان و ولایت بر همه انسان هاست.
شيعه معتقد است امام نيز همانند پيامبر، واجب است كه افضل مردمان در صفات مهمى چون كمال در شجاعت، بخشندگى، راستگويى، عدل، تدبير، عقل، دانش و اخلاق باشد و چون امام در انديشه شيعه، صرفا مرد سياست و جنگ نبوده و بر خلاف نظر اهل سنت، حافظ شريعت - بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله - و كاشف اسرار و احكام دين براى مردمان است، لازم است دانشى مناسب اين مسؤوليت عظيم داشته باشد; دانشى كه به گونهاى استثنايى، فراتر از صرف آشنايى با حلال و حرام شرعى است.
شيخ محمد رضا مظفر توضيح مىدهد كه امام معصوم عليه السلام علم به جميع معلومات و احكام و معارف الهى را از طريق پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام قبل از خود به دست مىآورد و هرگاه با پرسش و امر جديدى مواجه شود، البته دانش لازم را از طريق الهام با قواى قدسى كه خداوند در او به وديعه نهاده است، كسب مىكند هرگز از آنها درباره چيزى سؤال نشده است كه در پاسخ آن درمانده شوند و بگويند نمىدانم; و يا اينكه پاسخ را به زمان بعد و مراجعه و تامل موكول كنند همچنين هيچ يك از زندگى نگاران ائمه معصوم عليهم السلام از اساتيد و معلمان آنان ياد نكرده، و درباره توقف آنان در بعضى مسائل و يا ترديدشان در بسيارى از معلومات و غيره كه عادت بشر در هر زمان و مكان است، گزارشى نياوردهاند (7)
شايان ذكر است كه شرايط پيش گفته از مختصات امامان دوازده گانه از اهل بيت است كه حسب عقيده شيعه، بر امامت آنان، به همراه همان ويژگىهاى شخصى كه دارند، تصريح شده است; اما در عصر غيبت امام مهدى (عج)، چنين شرايطى از علم و عصمت، درباره جانشينان آن حضرت، كه فقهاى عادل هستند، وجود ندارد فقيهان نيز هر چند كه «نواب عام» تلقى مىشوند، اما در تلاش و اجتهادشان در تحصيل دانش همانند ديگر افراد مردم هستند و چونان ساير انسانها، به يكسان مستعد اصابت و خطا مىباشند.
پينوشت
1- نوبختى، فرق الشيعه، ترجمه و تعليق محمد جواد مشكور (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1361) ص 33، به ويژه پاورقى شماره 1
2- همان، ص 3
3- امام روح الله خمينى، الرسائل (قم: اسماعيليان، 1385 ق) ج1، ص 50- 51
4- محمد رضا المظفر، عقايد الامامية، تحقيق و تعليق محمد جواد الطريحى (قم: مؤسسة الامام على عليه السلام، 1417 ق) ص 309- 312
5- همان، ص 317- 322; اسعد القاسم، پيشين، ص 55- 58
6- محمد رضا مظفر، پيشين، ص 313 و پاورقى 1 همان صفحه; محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (شيخ مفيد)، اوائل المقالات (قم: كنگره بزرگداشتشيخ مفيد، 1376) قول 37
7- محمد رضا مظفر، پيشين، ص 314- 317
دکتر داود فیرحی
«امامت» نمونه عالى دولت اسلامى از ديدگاه شيعيان است شيعيان امامت را از اركان اعتقادى - و نه فروع فقهى - اسلام مىدانند و عقيده دارند كه خداوند اهل بيت و امامان معصوم عليهم السلام را براى اداره نظام سياسى و هدايت جامعه اسلامى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده است به اعتقاد شيعيان، پيامبر با نص خاص - اعم از نص جلى يا خفى - امام على عليه السلام را به جانشينى تعيين كرده است جاحظ معتقد است لقب شيعه در صدر اسلام جز به پيروان على عليه السلام اطلاق نمىشد (1) به نظر او، البته اختلاف در مساله امامت اختصاص به شيعه و سنى ندارد:
از زمان رحلتحضرت محمد صلى الله عليه و آله، همه فرقههاى اسلام از شيعه و دستههاى ديگر در هر روزگارى و در حيات هر امامى و يا پس از درگذشت او، اختلافشان درباره مساله امامتبوده است (2)
به هر حال، شيعيان بر حسب ادلهاى كه دارند، اين نكته را مفروض گرفتهاند كه رهبرى سياسى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله از آن على بن ابىطالب عليه السلام بوده است و ليكن برخى حوادث ناگوار پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله موجب دور شدن حضرت على عليه السلام و ديگر امامان معصوم از اين منصب و انزواى آنان شده است در زير به ماهيت نظام امامت اشاره مىكنيم
1- ماهيت امامت
نظام آرمانى شيعه، نظامى است كه رهبرى آن را امام معصوم به عهده دارد; از اين رو، شيعه براى منصب امامت جايگاه دينى به مراتب بيشتر از اهل سنت قائل است، زيرا امامت در انديشه شيعى خلافت الهى در زمين است مهمترين وظيفه امام، جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله در وظايف سه گانه آن حضرت، يعنى تبليغ دين و هدايت معنوى بشر، قضاوت و اداره نظام سياسى است (3)
بدين سان، امامت در انديشه شيعه منصبى الهى است و به جز وحى، در تمام كار ويژههاى خود، استمرار نبوت است به همين دليل امامت در شيعه فراتر از صرف رهبرى و پيشوايى در سياست و حكومت تلقى شده و شايد به همين لحاظ با شورا و انتخاب قابل دسترسى نيست
شيعيان استدلال مىكنند كه امامت نيز همانند نبوت، لطف الهى است ولاجرم، در هر عصرى امام و هدايتگرى بايد كه به جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله تمام وظايف او را در هدايتبشر به عهده گيرد روا نيست كه عصرى از اعصار از امام واجب الاطاعة و منصوب از طرف خداوند خالى باشد، خواه مردمان بپذيرند يا امتناع كنند، يارىاش كنند يا نكنند، اطاعت كنند يا نه، حاضر باشد يا غايب (4)
2- هويت امام
نظريه شيعه درباره امامت، بر اساس وجود نص از جانب خداوند در تعيين هويت امامان استوار است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن بيان كرده است در نزد شيعه دوازده امامى آخرين امام معصوم حضرت مهدى (عج) است كه از سال 261 هجرى غيبت كرده و روزى كه تعيين آن براى كسى جز خداوند معلوم نيست، براى نجات مسلمانان از ظلم و جور ظهور خواهد كرد
شيعه امامان را «اولوالامر» مىداند كه خداوند اطاعت آنان را واجب كرده است; امرشان امر خدا، نهى شان نهى خدا، اطاعتشان اطاعتخدا و سرپيچى از فرمانهاى آنان عصيان خدا محسوب مىشود; احكام شرعيه جز از سرچشمه امامان جارى نمىشود و احكام شرعى مكلفان جز با رجوع به آنان دانسته و پذيرفته نمىگردد
در انديشه شيعه، هر چند خداوند قرآن را تمام و كمال به پيغمبرش نازل فرموده، اما صرف وجود كتاب الله براى تضمين هدايت مردم و دور كردن آنان از گمراهى كفايت نمىكند مطابق استدلال شيعه، عقل انسان عادى از درك اسرار كتاب خدا و گذر به مغز آن و احاطه بر جميع جوانب آن ناتوان است ناگزير بايد كسانى باشند كه راسخان در علم الهى بوده و پوشيدهها و متشابهات قرآن را توضيح دهند و آنان همان اهل بيت و ائمه عليهم السلام هستند كه در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از ثقلين، سفينه نجات و ستارگان هدايت اهل زمين معرفى شدهاند (5)
3- شرايط و اوصاف امام
با توجه به اهميت منصب امامت در شيعه، كه آن را منصبى الهى و امتداد نبوت مىدانند، شيعيان عقيده دارند كه امام لازم است صفاتى استثنايى و فراتر از ويژگىهاى مردمان عادى داشته باشد مهمترين اين صفات عبارتند از:
1- عصمت:
به نظر شيعه، امام نيز همانند پيامبر صلى الله عليه و آله، واجب است معصوم از جميع رذيلتهاى ظاهرى و باطنى، عمدى يا سهوى، و از كودكى تا مرگ باشد از اين حيث كه سبب نيازمندى به امام بعد از پيامبر ناشى از عدم عصمت مردم است، معصوم نبودن امام مستلزم نوعى تسلسل بىنتيجه است، زيرا هرگاه رهبرى معصوم نباشد، خود محتاج ديگرى خواهد بود و بدين سان، در امر امامت دور يا تسلسل بىپايان وجود خواهد داشت (6) انديشمندان شيعه در استدلال به عصمت امام به آيات زيادى، از جمله آيه 59 سوره نساء استناد كردهاند: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»؛ به این معنا که هر گاه از امام خطایی واقع شود یا به طور کلی خطاپذیر باشد، مخالفت و انکار او واجب ( یا حداقل مجاز ) خواهد بود؛ و این با امر و دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد که فرموده است: از خدا اطاعت کنید و از پیامبر خدا و اولوالامر از شما اطاعت نمایید.
دیگر آن که اگر امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب امام خواهد بود؛ زیرا از نصب و اقامه امام ، پیروی امت از او، امتثال اوامر امام و تبعیت از افعال اوست و درصورت خطا و معصیت امام، هیچ یک از موارد فوق واجب نخواهد بود و این با نصب امام منافات دارد.
هم چنین اگر امام دچار خطا و معصیت شود لزوما شان او پایین تر از درجه عموم مردم خواهد بود؛ زیرا فرض بر این است که شخص امام از لحاظ عقل و دانش و آگاهی از ثواب و عقاب خداوند نسیت به پیروان خود برتر و ممتاز است، در حالی که خطا و کژروی موجب انحطاط درجه او حتی از ناآگاه ترین مردمان می گرد و همه این ها مغایر مصالح مربوط به نصب امام بوده و مطابق اندیشه شیعه به قطع باطل است.
در تحلیل ماهیت عصمت دو دیدگاه در تاریخ اندیشه اسلامی وجود دارد:
نخست کسانی که انسان معصوم را فردی می دانند که تمکن و قدرت بر معصیت ندارد و انسانی برخلاف دیگر انسان هاست. در بدن یا نفس و روان او خاصیتی است که مقتضی امتناع اقدام او بر معصیت است. ابوحسین بصری عصمت را قدرت بر طاعت و عدم قدرت بر معصیت می داند. این تعریف رویکردی جبرگرایانه دارد و به دلیل تعارض با دیدگاه شیعه در باب عدالت و اختیار مورد نقد و ارزیابی انتقادی قرار گرفته است.
دوم دیدگاه اختیاری است. بسیاری از اندیشمندان شیعی عصمت را منافی قدرت نمی دانند . اینان بدون آن که عصمت را موجب سلب قدرت بر انجام معصیت بدانند بر این باورند که عصمت لطفی از الطاف الهی است که فارغ از هر گونه اجبار ، انسان معصوم را به طاعت خدا و دوری از معصیت فرا می خواند. اسباب این لطف ممکن است امور چهارگانه زیر باشد:
الف: جسم و جان(نفس) معصوم ویژگی خاصی یافته که مقتضی شکل گیری عادت و یا ملکه ای باشد که مانع از انجام فجور و بدی ها در او می شود.
ب: حصول علم و دانشی که موجب آگاهی او به عواقب معصیت ها و مزایای طاعت خدا و عمل نیکو شده، معصوم را به ترک معاصی و انتخاب اعمال شایسته می کشاند.
ج: علوم و دانشی او را به درک درست وحی و الهام الهی رهنمون می سازد و در نتیجه خصلت و ویژگیای در او پدیدار می گردد که به انجام معصیت تمایلی نداشته باشد.
د: دانشی دارد که سبب می شود بداند در جهان مهمل و رها نیست. پس نفس خویش را همواره مواخذه می کند تا حتی ترک اولی را مرتکب نشود و به همه نیکی ها و خیر ها رو آورد.
بدین سان هرگاه امور فوق در کسی تحقق یافت چنین انسانی بی هیچ اجباری معصوم می گردد. پس عصمت منافی قدرت نیست ، بلکه معصوم قادر به انجام معصیت است؛ زیرا اگر این گونه نباشد مستحق مدح و ثواب و عقاب در حوزه تکالیف بشری نمی شد. اندیشه عصمت هرگز شخص معصوم را از شرایط انسانی فراتر نمی برد بلکه او را همانند دیگر انسان ها دارای تمامی آرزوها و امیال و علایق و انگیزه های بشری می داند.
با این همه هرچند به تعبیر قرآن : قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی ، است و همانند دیگر مردمان از پوست و گوشت و تمایلات و غرایز بشری می باشد ولی به جهت همین علم (وحی و الهام) از ویژگی خاصی برخوردار می باشد که می توان آن را از اختصاصات معصوم دانست که موجب می شود تا رهبری دینی و سیاسی جامعه را در دست گیرد و به عنوان حافظ شریعت و مفسر احکام دین و کاشف اسرار الهی برای مردم از مقام ممتازی برخوردار گردد. علم امام شامل همه مواردی است که در انجام وظایف امامت بدان نیاز دارد و بخش بزرگی از علوم دینی و دنیایی نظیر علوم شرعی ، سیاست ، آداب و سنن و قضاوت را در بر می گیرد؛ زیرا امام بدون این علم قادر به انجام وظایف خود نیست.
2- افضل و اعلم بودن:
سخن از علم الهامی خاص شیعه نیست و به نظر می رسد که غزالی نیز علم لدنی و الهامی را مورد توجه قرار داده و پذیرفته اس. علم لدنی و الهامی علمی است که بی هیچ واسطه ای از خداوند صادر می شود و بازگشت آن به فطرت نفس و آمادگی برای دریافت چنین علمی بدون هیچ معلمی است؛ زیرا نفس بنا به طبیعت خود آماده پذیرش وحی و الهام است. هرگاه با تلاش و مجاهده و نابود کردن صفات زشت و ناپسند از دلبستگی های حسی به کلی جدا و مجرد شود و چنان از اعماق جان به خدا رو کند که هرگونه حجاب و پرده حس از میان دل و لوح حقایق برداشته و انداخته شود ، در این حالت ، جواهر ملکوت در نفس می تابد و اسرار غیب بر او عیان و آشکار گردد(نگاه کنید: التنبؤ بالغیب عند مفکری الاسلام ، قاهره ، دار احیاء الکتب العربیه ، 1945، ص 15).
البته در نگرش شیعی تحقق چنین الهامی قدسی مخصوص و مختص امامان معصوم دوازدهگانه از خاندان عصمت و طهارت(ع) است. این اندیشه شیعی پیامدهای نظری و اجتماعی گسترده ای دارد که مهم ترین آن ها افضلیت آنان و ولایت بر همه انسان هاست.
شيعه معتقد است امام نيز همانند پيامبر، واجب است كه افضل مردمان در صفات مهمى چون كمال در شجاعت، بخشندگى، راستگويى، عدل، تدبير، عقل، دانش و اخلاق باشد و چون امام در انديشه شيعه، صرفا مرد سياست و جنگ نبوده و بر خلاف نظر اهل سنت، حافظ شريعت - بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله - و كاشف اسرار و احكام دين براى مردمان است، لازم است دانشى مناسب اين مسؤوليت عظيم داشته باشد; دانشى كه به گونهاى استثنايى، فراتر از صرف آشنايى با حلال و حرام شرعى است.
شيخ محمد رضا مظفر توضيح مىدهد كه امام معصوم عليه السلام علم به جميع معلومات و احكام و معارف الهى را از طريق پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام قبل از خود به دست مىآورد و هرگاه با پرسش و امر جديدى مواجه شود، البته دانش لازم را از طريق الهام با قواى قدسى كه خداوند در او به وديعه نهاده است، كسب مىكند هرگز از آنها درباره چيزى سؤال نشده است كه در پاسخ آن درمانده شوند و بگويند نمىدانم; و يا اينكه پاسخ را به زمان بعد و مراجعه و تامل موكول كنند همچنين هيچ يك از زندگى نگاران ائمه معصوم عليهم السلام از اساتيد و معلمان آنان ياد نكرده، و درباره توقف آنان در بعضى مسائل و يا ترديدشان در بسيارى از معلومات و غيره كه عادت بشر در هر زمان و مكان است، گزارشى نياوردهاند (7)
شايان ذكر است كه شرايط پيش گفته از مختصات امامان دوازده گانه از اهل بيت است كه حسب عقيده شيعه، بر امامت آنان، به همراه همان ويژگىهاى شخصى كه دارند، تصريح شده است; اما در عصر غيبت امام مهدى (عج)، چنين شرايطى از علم و عصمت، درباره جانشينان آن حضرت، كه فقهاى عادل هستند، وجود ندارد فقيهان نيز هر چند كه «نواب عام» تلقى مىشوند، اما در تلاش و اجتهادشان در تحصيل دانش همانند ديگر افراد مردم هستند و چونان ساير انسانها، به يكسان مستعد اصابت و خطا مىباشند.
پينوشت
1- نوبختى، فرق الشيعه، ترجمه و تعليق محمد جواد مشكور (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1361) ص 33، به ويژه پاورقى شماره 1
2- همان، ص 3
3- امام روح الله خمينى، الرسائل (قم: اسماعيليان، 1385 ق) ج1، ص 50- 51
4- محمد رضا المظفر، عقايد الامامية، تحقيق و تعليق محمد جواد الطريحى (قم: مؤسسة الامام على عليه السلام، 1417 ق) ص 309- 312
5- همان، ص 317- 322; اسعد القاسم، پيشين، ص 55- 58
6- محمد رضا مظفر، پيشين، ص 313 و پاورقى 1 همان صفحه; محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (شيخ مفيد)، اوائل المقالات (قم: كنگره بزرگداشتشيخ مفيد، 1376) قول 37
7- محمد رضا مظفر، پيشين، ص 314- 317

0 نظرات:
ارسال یک نظر