twitter
    برای اینکه بدونید ، چیکار میکنم ، دنبالم کنید
نظام سياسى شيعه
دکتر داود فیرحی
«امامت‏» نمونه عالى دولت اسلامى از ديدگاه شيعيان است شيعيان امامت را از اركان اعتقادى - و نه فروع فقهى - اسلام مى‏دانند و عقيده دارند كه خداوند اهل بيت و امامان معصوم عليهم السلام را براى اداره نظام سياسى و هدايت جامعه اسلامى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده است به اعتقاد شيعيان، پيامبر با نص خاص - اعم از نص جلى يا خفى - امام على عليه السلام را به جانشينى تعيين كرده است جاحظ معتقد است لقب شيعه در صدر اسلام جز به پيروان على عليه السلام اطلاق نمى‏شد (1) به نظر او، البته اختلاف در مساله امامت اختصاص به شيعه و سنى ندارد:
از زمان رحلت‏حضرت محمد صلى الله عليه و آله، همه فرقه‏هاى اسلام از شيعه و دسته‏هاى ديگر در هر روزگارى و در حيات هر امامى و يا پس از درگذشت او، اختلافشان درباره مساله امامت‏بوده است (2)
به هر حال، شيعيان بر حسب ادله‏اى كه دارند، اين نكته را مفروض گرفته‏اند كه رهبرى سياسى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله از آن على بن ابى‏طالب عليه السلام بوده است و ليكن برخى حوادث ناگوار پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله موجب دور شدن حضرت على عليه السلام و ديگر امامان معصوم از اين منصب و انزواى آنان شده است در زير به ماهيت نظام امامت اشاره مى‏كنيم
1- ماهيت امامت
نظام آرمانى شيعه، نظامى است كه رهبرى آن را امام معصوم به عهده دارد; از اين رو، شيعه براى منصب امامت جايگاه دينى به مراتب بيشتر از اهل سنت قائل است، زيرا امامت در انديشه شيعى خلافت الهى در زمين است مهم‏ترين وظيفه امام، جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله در وظايف سه گانه آن حضرت، يعنى تبليغ دين و هدايت معنوى بشر، قضاوت و اداره نظام سياسى است (3)
بدين سان، امامت در انديشه شيعه منصبى الهى است و به جز وحى، در تمام كار ويژه‏هاى خود، استمرار نبوت است به همين دليل امامت در شيعه فراتر از صرف رهبرى و پيشوايى در سياست و حكومت تلقى شده و شايد به همين لحاظ با شورا و انتخاب قابل دسترسى نيست
شيعيان استدلال مى‏كنند كه امامت نيز همانند نبوت، لطف الهى است ولاجرم، در هر عصرى امام و هدايت‏گرى بايد كه به جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله تمام وظايف او را در هدايت‏بشر به عهده گيرد روا نيست كه عصرى از اعصار از امام واجب الاطاعة و منصوب از طرف خداوند خالى باشد، خواه مردمان بپذيرند يا امتناع كنند، يارى‏اش كنند يا نكنند، اطاعت كنند يا نه، حاضر باشد يا غايب (4)
2- هويت امام
نظريه شيعه درباره امامت، بر اساس وجود نص از جانب خداوند در تعيين هويت امامان استوار است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن بيان كرده است در نزد شيعه دوازده امامى آخرين امام معصوم حضرت مهدى (عج) است كه از سال 261 هجرى غيبت كرده و روزى كه تعيين آن براى كسى جز خداوند معلوم نيست، براى نجات مسلمانان از ظلم و جور ظهور خواهد كرد
شيعه امامان را «اولوالامر» مى‏داند كه خداوند اطاعت آنان را واجب كرده است; امرشان امر خدا، نهى شان نهى خدا، اطاعتشان اطاعت‏خدا و سرپيچى از فرمان‏هاى آنان عصيان خدا محسوب مى‏شود; احكام شرعيه جز از سرچشمه امامان جارى نمى‏شود و احكام شرعى مكلفان جز با رجوع به آنان دانسته و پذيرفته نمى‏گردد
در انديشه شيعه، هر چند خداوند قرآن را تمام و كمال به پيغمبرش نازل فرموده، اما صرف وجود كتاب الله براى تضمين هدايت مردم و دور كردن آنان از گمراهى كفايت نمى‏كند مطابق استدلال شيعه، عقل انسان عادى از درك اسرار كتاب خدا و گذر به مغز آن و احاطه بر جميع جوانب آن ناتوان است ناگزير بايد كسانى باشند كه راسخان در علم الهى بوده و پوشيده‏ها و متشابهات قرآن را توضيح دهند و آنان همان اهل بيت و ائمه عليهم السلام هستند كه در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از ثقلين، سفينه نجات و ستارگان هدايت اهل زمين معرفى شده‏اند (5)
3- شرايط و اوصاف امام
با توجه به اهميت منصب امامت در شيعه، كه آن را منصبى الهى و امتداد نبوت مى‏دانند، شيعيان عقيده دارند كه امام لازم است صفاتى استثنايى و فراتر از ويژگى‏هاى مردمان عادى داشته باشد مهم‏ترين اين صفات عبارتند از:
1- عصمت:
به نظر شيعه، امام نيز همانند پيامبر صلى الله عليه و آله، واجب است معصوم از جميع رذيلت‏هاى ظاهرى و باطنى، عمدى يا سهوى، و از كودكى تا مرگ باشد از اين حيث كه سبب نيازمندى به امام بعد از پيامبر ناشى از عدم عصمت مردم است، معصوم نبودن امام مستلزم نوعى تسلسل بى‏نتيجه است، زيرا هرگاه رهبرى معصوم نباشد، خود محتاج ديگرى خواهد بود و بدين سان، در امر امامت دور يا تسلسل بى‏پايان وجود خواهد داشت (6) انديشمندان شيعه در استدلال به عصمت امام به آيات زيادى، از جمله آيه 59 سوره نساء استناد كرده‏اند: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم‏»؛ به این معنا که هر گاه از امام خطایی واقع شود یا به طور کلی خطاپذیر باشد، مخالفت و انکار او واجب ( یا حداقل مجاز ) خواهد بود؛ و این با امر و دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد که فرموده است: از خدا اطاعت کنید و از پیامبر خدا و اولوالامر از شما اطاعت نمایید.
دیگر آن که اگر امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب امام خواهد بود؛ زیرا از نصب و اقامه امام ، پیروی امت از او، امتثال اوامر امام و تبعیت از افعال اوست و درصورت خطا و معصیت امام، هیچ یک از موارد فوق واجب نخواهد بود و این با نصب امام منافات دارد.
هم چنین اگر امام دچار خطا و معصیت شود لزوما شان او پایین تر از درجه عموم مردم خواهد بود؛ زیرا فرض بر این است که شخص امام از لحاظ عقل و دانش و آگاهی از ثواب و عقاب خداوند نسیت به پیروان خود برتر و ممتاز است، در حالی که خطا و کژروی موجب انحطاط درجه او حتی از ناآگاه ترین مردمان می گرد و همه این ها مغایر مصالح مربوط به نصب امام بوده و مطابق اندیشه شیعه به قطع باطل است.
در تحلیل ماهیت عصمت دو دیدگاه در تاریخ اندیشه اسلامی وجود دارد:
نخست کسانی که انسان معصوم را فردی می دانند که تمکن و قدرت بر معصیت ندارد و انسانی برخلاف دیگر انسان هاست. در بدن یا نفس و روان او خاصیتی است که مقتضی امتناع اقدام او بر معصیت است. ابوحسین بصری عصمت را قدرت بر طاعت و عدم قدرت بر معصیت می داند. این تعریف رویکردی جبرگرایانه دارد و به دلیل تعارض با دیدگاه شیعه در باب عدالت و اختیار مورد نقد و ارزیابی انتقادی قرار گرفته است.
دوم دیدگاه اختیاری است. بسیاری از اندیشمندان شیعی عصمت را منافی قدرت نمی دانند . اینان بدون آن که عصمت را موجب سلب قدرت بر انجام معصیت بدانند بر این باورند که عصمت لطفی از الطاف الهی است که فارغ از هر گونه اجبار ، انسان معصوم را به طاعت خدا و دوری از معصیت فرا می خواند. اسباب این لطف ممکن است امور چهارگانه زیر باشد:
الف: جسم و جان(نفس) معصوم ویژگی خاصی یافته که مقتضی شکل گیری عادت و یا ملکه ای باشد که مانع از انجام فجور و بدی ها در او می شود.
ب: حصول علم و دانشی که موجب آگاهی او به عواقب معصیت ها و مزایای طاعت خدا و عمل نیکو شده، معصوم را به ترک معاصی و انتخاب اعمال شایسته می کشاند.
ج: علوم و دانشی او را به درک درست وحی و الهام الهی رهنمون می سازد و در نتیجه خصلت و ویژگی‌ای در او پدیدار می گردد که به انجام معصیت تمایلی نداشته باشد.
د: دانشی دارد که سبب می شود بداند در جهان مهمل و رها نیست. پس نفس خویش را همواره مواخذه می کند تا حتی ترک اولی را مرتکب نشود و به همه نیکی ها و خیر ها رو آورد.
بدین سان هرگاه امور فوق در کسی تحقق یافت چنین انسانی بی هیچ اجباری معصوم می گردد. پس عصمت منافی قدرت نیست ، بلکه معصوم قادر به انجام معصیت است؛ زیرا اگر این گونه نباشد مستحق مدح و ثواب و عقاب در حوزه تکالیف بشری نمی شد. اندیشه عصمت هرگز شخص معصوم را از شرایط انسانی فراتر نمی برد بلکه او را همانند دیگر انسان ها دارای تمامی آرزوها و امیال و علایق و انگیزه های بشری می داند.
با این همه هرچند به تعبیر قرآن : قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی ، است و همانند دیگر مردمان از پوست و گوشت و تمایلات و غرایز بشری می باشد ولی به جهت همین علم (وحی و الهام) از ویژگی خاصی برخوردار می باشد که می توان آن را از اختصاصات معصوم دانست که موجب می شود تا رهبری دینی و سیاسی جامعه را در دست گیرد و به عنوان حافظ شریعت و مفسر احکام دین و کاشف اسرار الهی برای مردم از مقام ممتازی برخوردار گردد. علم امام شامل همه مواردی است که در انجام وظایف امامت بدان نیاز دارد و بخش بزرگی از علوم دینی و دنیایی نظیر علوم شرعی ، سیاست ، آداب و سنن و قضاوت را در بر می گیرد؛ زیرا امام بدون این علم قادر به انجام وظایف خود نیست.
2- افضل و اعلم بودن:
سخن از علم الهامی خاص شیعه نیست و به نظر می رسد که غزالی نیز علم لدنی و الهامی را مورد توجه قرار داده و پذیرفته اس. علم لدنی و الهامی علمی است که بی هیچ واسطه ای از خداوند صادر می شود و بازگشت آن به فطرت نفس و آمادگی برای دریافت چنین علمی بدون هیچ معلمی است؛ زیرا نفس بنا به طبیعت خود آماده پذیرش وحی و الهام است. هرگاه با تلاش و مجاهده و نابود کردن صفات زشت و ناپسند از دلبستگی های حسی به کلی جدا و مجرد شود و چنان از اعماق جان به خدا رو کند که هرگونه حجاب و پرده حس از میان دل و لوح حقایق برداشته و انداخته شود ، در این حالت ، جواهر ملکوت در نفس می تابد و اسرار غیب بر او عیان و آشکار گردد(نگاه کنید: التنبؤ بالغیب عند مفکری الاسلام ، قاهره ، دار احیاء الکتب العربیه ، 1945، ص 15).
البته در نگرش شیعی تحقق چنین الهامی قدسی مخصوص و مختص امامان معصوم دوازده‌گانه از خاندان عصمت و طهارت(ع) است. این اندیشه شیعی پیامدهای نظری و اجتماعی گسترده ای دارد که مهم ترین آن ها افضلیت آنان و ولایت بر همه انسان هاست.
شيعه معتقد است امام نيز همانند پيامبر، واجب است كه افضل مردمان در صفات مهمى چون كمال در شجاعت، بخشندگى، راستگويى، عدل، تدبير، عقل، دانش و اخلاق باشد و چون امام در انديشه شيعه، صرفا مرد سياست و جنگ نبوده و بر خلاف نظر اهل سنت، حافظ شريعت - بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله - و كاشف اسرار و احكام دين براى مردمان است، لازم است دانشى مناسب اين مسؤوليت عظيم داشته باشد; دانشى كه به گونه‏اى استثنايى، فراتر از صرف آشنايى با حلال و حرام شرعى است.
شيخ محمد رضا مظفر توضيح مى‏دهد كه امام معصوم عليه السلام علم به جميع معلومات و احكام و معارف الهى را از طريق پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام قبل از خود به دست مى‏آورد و هرگاه با پرسش و امر جديدى مواجه شود، البته دانش لازم را از طريق الهام با قواى قدسى كه خداوند در او به وديعه نهاده است، كسب مى‏كند هرگز از آنها درباره چيزى سؤال نشده است كه در پاسخ آن درمانده شوند و بگويند نمى‏دانم; و يا اين‏كه پاسخ را به زمان بعد و مراجعه و تامل موكول كنند همچنين هيچ يك از زندگى نگاران ائمه معصوم عليهم السلام از اساتيد و معلمان آنان ياد نكرده، و درباره توقف آنان در بعضى مسائل و يا ترديدشان در بسيارى از معلومات و غيره كه عادت بشر در هر زمان و مكان است، گزارشى نياورده‏اند (7)
شايان ذكر است كه شرايط پيش گفته از مختصات امامان دوازده گانه از اهل بيت است كه حسب عقيده شيعه، بر امامت آنان، به همراه همان ويژگى‏هاى شخصى كه دارند، تصريح شده است; اما در عصر غيبت امام مهدى (عج)، چنين شرايطى از علم و عصمت، درباره جانشينان آن حضرت، كه فقهاى عادل هستند، وجود ندارد فقيهان نيز هر چند كه «نواب عام‏» تلقى مى‏شوند، اما در تلاش و اجتهادشان در تحصيل دانش همانند ديگر افراد مردم هستند و چونان ساير انسان‏ها، به يكسان مستعد اصابت و خطا مى‏باشند.

پينوشت‌
1- نوبختى، فرق الشيعه، ترجمه و تعليق محمد جواد مشكور (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1361) ص 33، به ويژه پاورقى شماره 1
2- همان، ص 3
3- امام روح الله خمينى، الرسائل (قم: اسماعيليان، 1385 ق) ج‏1، ص 50- 51
4- محمد رضا المظفر، عقايد الامامية، تحقيق و تعليق محمد جواد الطريحى (قم: مؤسسة الامام على عليه السلام، 1417 ق) ص 309- 312
5- همان، ص 317- 322; اسعد القاسم، پيشين، ص 55- 58
6- محمد رضا مظفر، پيشين، ص 313 و پاورقى 1 همان صفحه; محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (شيخ مفيد)، اوائل المقالات (قم: كنگره بزرگداشت‏شيخ مفيد، 1376) قول 37
7- محمد رضا مظفر، پيشين، ص 314- 317