twitter
    برای اینکه بدونید ، چیکار میکنم ، دنبالم کنید

عدالت صنفي

از بر و بچه هاي آباداني و برادر دو شهيد و از پدري شرکت نفتي است. بزرگ شده اصفهان است که از آن گويش و لهجه اش را نپذيرفته است. رنج در به دري از اين شهر به شهر را چشيده است و به خاطر جنگ خانواده اش پراکنده شده اند و هر کسي در شهري زني گرفت و خانه و خانواده اي تشکيل داد. تقدير و سرنوشت چنين رقم زد که او زني از گيلان بگيرد.

بچه اش را مي بيني مي فهمي که چرا اين قدر زود چهره اش شکسته و در سي سالگي تمام موهاي سرش سفيد شده است با آن که بقيه خانواده چنين نيستند و از آثار وراثت و اين حرف ها هم نيست. اگر مي گويند مرد آن است که در کشاکش درد سنگ زيرين آسياب باشد ، همين تک نسخه را برايش پيچيده اند. از اين رو همواره سنگ زيرين بوده است که سنگ زندگي رويش مي سايد و چهره و تنش را مي شکند. نمي دانم چرا همه اين مردي براي برخي از افراد پيشکش مي شود و برخي هرگز نه دردي مي چشند و نه لذت مردي به اين معنا و مفهوم را مي برند.

دختر بچه اش ده ، دوازده سالي دارد ولي نه راه مي رود و نه گردن مي گيرد و نه مي تواند حرف بزند. مادرش مي گفت: اوائل ديدم شير خوب نمي خورد. کسي به من حرفي نزد که بچه چه شده است که مانند ديگران نيست. بعد ها فهميدم که هنگام زايمان در مطب خانم ي در لاهيجان بيست دقيقه اي اکسيژن بهش نرسيده است و بچه ناقص شده و سلول هاي مغزي اش از ميان رفته است. چند سالي گذشت و کلي مخارج و هزينه کرديم. پزشکان اصفهاني گفتند عارضه مي تواند در زمان حاملگي و يا در زمان بيماري شديد پس از زايمان مانند تب شديد رخ دهد ولي اين مورد همه علايم و نشانه هاي بيماري خاصي دارد که مي توان آن را قصور و يا تقصير پزشک دانست که بچه که خفه شده به دنيا آمده مي بايست در داخل دستگاه اکسيژن قرار گيرد که نگرفت.

فهميدند که زايمان در مطب جرم است و با آن که بيمارستان در يک کيلومتري بوده است مي بايست بچه در زايشگاه و بيمارستان متولد مي شد و پزشک پس از وضعيت زائو مي بايست او را به بيمارستان منتقل مي کرد. براي کسب حق و حقوق بچه شکايت کردند. قاضي رايي نداد و آن ها به نظام پزشکي فرستاد و نظام پزشکي بر پايه روابط صنفي و ماده قانوني هر حق و حقوقي را مردود دانست. به رشت و نظام پزشکي آن جا رفتند همان آقايان لاهيجاني در تجديد نظر نشستند و همان راي را مي دهند و مساله را ختم به خير مي کنند.

حالب آن که همان ماده قانوني صراحت دارد که جرم دو بخش دارد : حقوقي و کيفري . اگر کيفري به مرور زمان از اعتبار مي افتد حقوقي پابرجاست. و جالب تر آن که همان ماده قانوني مي گويد : مرور زمان شامل جرمي که آثارش باقي است نمي شود. اين بچه هنوز از آثار آن جرم نه راه مي رود و نه حرف مي زند و نه حرکتي دارد . مي گويند مدرک نداريد؟ مي گويند : بچه مدرک است. مي گويند : خانم مي گويد من پانزده سال است که طبابت در مطب نکرده ام . مدرکي که براي ثبت نوشته است نشان مي دهد که در مطب کرده است.

به هر حال هر جا رفتند جوابي به عدالت نشنيدند. از قديم گفته اند از يک صنفي عدالت نخواهيد ؛ چون هم لباسي طرفدار هم لباسي است. نظام پزشکي که نمي آيد از بيمار دفاع کند. آمده است تا از پزشکان دفاع کند حتي اگر به ظلم و بيداد باشد. عدالتي نظام پزشکي و يا هر صنفي ديگر عدالت صنفي است يعني به نفع صنف است.

تا حالا همه جا رفته است . نزد دادگستري و معاون محترم آن آقاي الهيان در رشت و بازرسي کل استان آقاي مهاجر ولي به جهاتي کار پيش نمي رود ؛ چرا ؟ احتمالات زيادي است. يکي آن که قاضي پرونده مي گويد بايد وکيل خوب داشته باشيد و پول ها خرج کنيد؟ مي گويند آقاي قاضي شما راي خود را بدهيد. اگر وضعيت را نمي دانيد به کارشناسان واگذار کنيد. کارشناس را مامور کنيد تا وضعيت را بررسي کنند. نظام پزشکي تهران گفته است که اگر قاضي دستور به کارشناسي دهد کاري مي شود کرد و لي بدون دستور هيچ کاري نمي شود کرد. قاضي هم دستور کارشناسي صادر نمي کند.

مي گويند خانم ي همسر ع ز است که ايشان هم از دم کلفت هاي بالا در تهران است. در رشت و لاهيجان هم آره .

به هر حال دم کلفت چيست؟ محدوده دم آقايان آن اندازه بزرگ و پهن است که هر جا پا بگذاري هستند. اين محدوده را چه کسي واقعا محدود مي کند و دم ها کلفتشان را قيچي مي کند.

به نظر مي رسد تا عدالت صنفي را طالب هستيم وضعيت بهترين از اين نخواهد شد. زيرا عدالت صنفي مساوي است با بي عدالتي .

باور نمي كنيد؟ بياييد همين فاطمه خاموشي را ببينيد تا مساله دستتان بيايد و ملموس و عيني و مشهود همه كس فهم شود.

قرآن ، فرهنگ زمانه و زنده به گور کردن دختران

برخي بر اين باورند که قرآن هر چند کتابي وحياني و جاودانه است و آموزه هاي آن فراتاريخي است و مي تواند در هر زمان و مکاني به کار آيد ولي برخي از مطالب همان قرآن به جهت آن که در زمان و مکان خاصي براي فرهنگ و اشخاص خاصي نيز فروفرستاده شده است ، گرفتار لحظه و مقتضيات آن است. از اين رو به مساله اي به نام تاثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه اشاره مي کنند و مواردي را نيز به عنوان مصاديق آن بيان مي دارند. از نمونه هاي که ذکر مي کنند مي توان به مساله جن و سحر و جادو و شيطان اشاره کرد که اموري موهوم و خاص فرهنگ سامي و يا عربي است و قرآن براي بيان آموزه هاي خويش ناچار شده است که از همان فرهنگ و آداب بهره برد. همان گونه که از ادبيات عربي متاثر شده است و خدا و فرشتگان را که نه مذکر است و نه مونث به صورت مذکر ياد مي کند که اين تنها محدوديت هاي است که فرهنگ و ادبيات عربي ايجاد مي کند. محدوديت هاي فرهنگي موجب شده است که قرآن در فضا و تنگناي آن گرفتار آيد و خود را با آن هماهنگ سازد و اين گونه است که آموزه هاي قرآني ناخواسته گرفتار محدوديت هاي فرهنگي مي شود و نمي تواند جز در آن فرهنگ و ادبيات سخن خود را بيان دارد. بنابراين براي پراسته کردن آيات از مضامين فرهنگي و ادبي تلاش جدي اي ضروري است که همه انديشمندان بدان همت کرده و نيروي خود را در اين راه هزينه کنند. آنان شواهدي را نيز نقل مي کنند که پيش از اين صورت گرفته است. از آن جمله تلاشي که در باره " اذا جاء ربک و الملائکه صفاصفا" بيان کرده اند تا جسميت خداوند را که در اين آيات و مانند آن چون در تعبير يدالله به کار رفته را تصحيح کنند. به هر حال پيام قرآن هر چند جاودانه است ولي فرهنگ و ادبيات عربي ناخواسته اموري را بر قرآن و شرايط نزولي آن تحميل کرده است که مي بايست از آن رهايي جست. آنان حتي به مسايلي چون برده داري و دخترکشي اشاره مي کنند و بيان مي دارند که اين امور و مصاديق آن کهنه شده و نمي توان بدان ها پرداخت. بنابراين مي بايست قرآن را از شرايط لحظه و مقتضيات زمکاني (زمان و مکان و لحظه) جدا کرد و به گونه اي ديگر به آيات آن نگريست. همگي اين محققان نوگرا به اين مساله اعتقاد و باور دارند و مصاديقي بسيار براي آن ياد مي کنند؛ هر چند که در ميان خود اين افراد اختلاف است ولي در کليت نه مصاديق با هم مشترک هستند.

به نظر مي رسد که نوعي خلط در اين جا صورت گرفته است. قرآن کتابي از خداوند حکيم و دانايي است که مي تواند و اين توانايي را دارد که شرايط و مقتضيات را چنان که خواهد به گونه اي فراهم آورد که هر چه را بخواهد انجام دهد. بنابراين مي توانست (چنان که انجام داد) شرايط فرهنگي و زباني ادبيات عربي را به آن حد از کمال مطلوب رساند تا آموزه هاي شناختي و دستوري پايدار و جادوانه خود را در قالب همان ادبيات و فرهنگ ارايه دهد بي آن که لازم باشد تا تحت تاثير فرهنگ و ادبيات امري ناخواسته را بر قرآن تحميل کند. اگر ادبيات عربي اقتضاي آن را دارد که خداوند و يا فرشتگان به صورت مذکر و يا مونث ذکر شود، در حالي که آنان به گونه اي نيستند که ذکوريت و يا انوثيت در آنان معنا و مفهوم يابد، همان خداوند اين توانايي و امکان را نيز بيان داشته است که تغييراتي را ادبيات و يا فرهنگ ايجاد کند تا مقاصدش را از طريق آن انتقال دهد و ارتباطي کامل و درست با انسان برقرار نمايد.

بسياري از مصاديقي که درباره تاثيرگذاري فرهنگ زمانه بر قرآن بيان مي شود ، مصاديقي هستند که به جهت ناتواني از درک درست و فقدان ابزارهاي شناختي به عنوان فرهنگ عربي و سامي مردود شمرده شده و يا آن را با واقعيت هاي علمي ناهماهنگ و نادرست تشيخص داده شده است. در گذشته هنگامي که ابزارهاي پيشرفته کنوني وجود نداشت آتش گرفتن دريا و آب هاي دور از تصور بود و يا اين که انگشتان چگونه بازسازي مي شود که خطوط آن نيز مشخص مي دارد که از آن کيست و يا درباره سلول هاي بنيادين و يا ذرات بسيار ريز که هنوز بر پايه نظريه تارها و نظريه m به دنبال کشف بيش از 21 ريز ذره اتمي مي باشد و هز اران معما و چيستان علمي ديگر که اکنون با ابزارهاي دقيق علمي برخي کشف شده است. آيا تاثير چشم و انرژي هاي ساطع از شخص و يا هاله انساني و يا وجود موجوداتي که از انرژي ساخته شده و همانند انسان جان دار است امروز به اثبات نرسيده است. از سوي ديگر تا کجا مي توان به نظريه هاي علمي پاي بند بود؟

در مطلبي از بردگي و زنده به گور کردن دختران نوشتم که برخي گفتند که مساله ديروز بود. اما اگر به خوبي نگاه شود هم بردگي و هم زنده به گور کردن دختران مساله ديروز و امروز و فرداي ماست. در گزارش هاي مختلف که در پايگاه هاي اينترنتي بسيار ديده ايد و خوانده ايد سخن از کشتار دختران در هنگام شناسايي در زمان جنيني آنان است. در سال هزاران و بلکه صدها هزار هزار دختر در زهدان مادران شناسايي و کشته مي شوند. اين زنده به گور کردن مدرن دختران نيست؟ آيا هزاران دختر براي بردگي فروخته نمي شوند و هزاران کودک ربوده و به بردگي کشيده نمي شوند؟ قرآن در آيات خود هم به اين مساله پرداخته است و هم حقوق کودکان و بردگان را بر شمرده است. در اين دنياي بردگان جديد نمي بايست حقوقي داشته باشند. چه قوانيني حقوق آنان را تضمين مي کند و مردمان را وامي دارد که آن را رعايت کنند. مدتي پيش در خبرها آمده بود که 70 ميليون مرد چيني قادر به ازدواج نيستند؛ زيرا سياست هاي تک فرزندي دولت موجب شده است که زنان هنگام بارداري تنها فرزندان پسر را زنده نگه داشته و دختران را بکشند . اين زنده به گور کردن دختران در رحم اتفاق مي افتد و اين بي گناهان پيش از تولد کشته مي شوند. آيا نمي توان اکنون هم همانند ديروز پرسيد : باي ذنب قلت ؛ اين دختر به کدامين گناه ناکرده کشته شد؟