twitter
    برای اینکه بدونید ، چیکار میکنم ، دنبالم کنید
عاشوراء یوم الحزن عند الشیوخ السنغالی
نص رساله الشریف محمد الشاهدی الرضوی الی الشیوخ السنغالی و اجابتهم لها
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، ثم الصلاه و السلام علی اشرف الخلق و اعز المرسلین سیدنا و نبینا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و اصحابه الکرام المیامین و من تبعهم باحسان الی یوم الدین.
سماحة‌ العلامة الشيخ الحاج بو محمد كونتا، الخليفة العام للطريقة القادرية في السنغال،
السلام عليكم و رحمة الله تعالي و بركاته،
أما بعد فإنه نظرا إلي أن اليوم العاشر من شهر المحرم الحرام هو اليوم الذي أستشهد فيه سبط الرسول الأكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) الإمام الحسين بن علي بن أبي طالب (ع) في السنة 61 الهجرية، و إلي أن المسلمين كلهم يحبون آل الرسول(ص) و يكنون لهم إحتراما خاصا، فهل يجوز للمسلمين أن يحيوه بالأفراح التي نراهم يقومون بها في مثل هذا اليوم في كل سنة، أفيدونا أفادكم الله تعالي.
السید محمد الشاهدی الرضوی
مدیر حوزه الرسول الاکرم (ص) فی مدینه دکار
يوم الخميس 26 رمضان 1427

نص الاجابه من الحاج مام بومحمد کونتا الخلیفه العام للطائفه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي بنعمته تتم الصالحات والصلاة و السلام علي أشرف خلقه سيدنا محمد بن عبد الله و اله الطاهرين و أصحابه الهداة الميامين.
و بعد:
السلام عليكم و رحمة الله تعالي و بركاته
إن ليوم عاشوراء من شهر المحرم الحرام من الأهمية ما لا يخفي علي أحد من المسلمين، حيث أنه يمثل أكبر مأساة انسانية عرفها التاريخ البشري، و ذلك لإستشهاد سبط الرسول(ص) سيدنا الحسين بن علي بن ابي طالب.
و علي هذا لا ينبغي أن يكون هذا اليوم يوم فرح و إحتفال، بل يجب علي المسلمين أن يخلدوه بكل ما يستحقه من خشوع و تضرع إلي العلي القدير و صلوات علي رسول الانسانية سيدنا محمد صلي الله عليه و آله و صحبه و سلم.
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
الحاج مام بو محمد كونتا
نص الاجابه الشریف الشیخ محی الدین ابن العربی حیدره ابن شیخنا الشیخ محفوظ الخلیفه العام المحفوظی
بسم الله الرحمن الرحیم
احییکم بتحیه اسلامیه تحیه من عندالله سبحانه و تعالی مبارکه و اسال الله الباری ان یطیل عمرنا جمیعا بالعافیه و السعاده و التوفیق فی الدارین بمحمد و آله الطیبین الطاهرین.
و بعد: انه لشوق عظیم ان اجیب سماحتکم تلک الرساله المحزونه التی ارسلتها الی ، الا و هی رساله تتکلم عن مصیبه الکبری التی وقعت علی امه الاسلام برمتها و اهل بیت النبویه خاصه ، هی قتل جدنا الحسین و ابناء اخیه الحسین علیهما السلام الذین قد تواترت النصوص الوارده عن الرسول (ص) بشانهما و هی تعلن فضلهما و مکانتهما فی دنیا الرساله و الامه.
منها حیث قال النبی (ص): من احب الحسن و الحسین احببته و من احبتته احبه الله و من احبه الله عز و جل ادخله الجنه و من ابغضهما ابغضته و من ابغضته ابغضه الله و من ابغضه الله خلده فی النار.
و ایضا ان النبی(ص) لما ولد حسینا قد وضعه فی حجرته و بکی و قال (ص) تقتله الفئه الباغیه من بعدی لاینالهم شفاعتی..
و قال (ص) ایضا: ان قتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لاتبرد ابدا.
کل هذه الاحادیث یدل عل حزنه و اهتمامه و انه سیقتله مظلوما و سیحرر ذلک قلوب کل من کان مومنا الی یوم الدین. و الرسول هو افضل خلق الله و اعز المرسلین فکیف لایکون حزنه حزننا و بکاوه بکاونا ان کنا متبعین بسنته الشریفه و السنه لاتکون الا اتباع الرسول (ص) فی جمیع تصرفاته و قولیا و فعلیا و تکراریا کقوله تعالی " قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم"
لذلک لاینبغی لمسلم مومن ان یجعل یوم قتل سبط الرسول الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم یوم فرحه و برکته و عیده، بل نحن فی الاوائل ما کنا نعرف هذه البدع الذی یتصرف بها المسلمون فی عاشوراء و لا نعرف لماذا یتصرفون بتلک التصرفات.
لذلک ندعوا جمیع المسلمین ان یراجعوا بسیره النبویه الشریفه الحقیقه لان لایتوارطوا فی الشبهات.
وفی الختام نسال الله جل و علی ان یهدی جمیع المسلمین بهدایه النبی المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته و دمتم بخیر
الشریف الشیخ محیی الدین خلیفه عامه المحفوظی ابن العربی فی دار سلام جلول.
اما اجابه الشیخ منتقی تال الخلیفه العام للشیخ عمر الفوتی تال و رئیس رابطه علماء الاسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
والصلاه و السلام علی اشرف الخلق و اعز المرسلین سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و صحبه المیامین و من تبعهم باحسان الی یوم الدین.
بمناسبه حلول شهر المحرم الحرام علی الامه الاسلامیه و نظرا لما یقوم بها بعض المفرطین من الاعمال التی لامکانه لها فی القرآن و السنه ، فاننا نتدد بها و نعارضها بشده.
اما اذا کان الناس یجتمعون بذکر الله و عبادته و اظهار حبهم برسول الله صلی الله علیه و سلم و اهل بیته و مواساتهم بما حل علیهم فی الیوم العاشر فنحن نستحسن به و نحث علیه .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
من اخیکم فی الله
الشیخ محمد المدنی تال
المنسق العام لرابطه علماء الاسلام فی السنغال
نیابه عن الشیخ منتقی بن احمد الخلیفه العام للشیخ عمر الفوتی تال و رئیس الرابطه

اطاعت از ولايت؛ چرا و چگونه؟

imam_ali_1 ولايت به يك معنا بنياد هستي است؛ زيرا رابطه درست و راستين ميان خدا و خلق در ولايت، معنا و مفهوم مي يابد. هركسي با تبيين موقعيت و سلوك خويش نشان مي دهد تا چه اندازه در مقام قرب و يا بعد از خداوند نشسته است. از اين رو مفاهيم ديگري چون اطاعت و طغيان، كمال و نقصان، ايمان و كفر، حب و بغض و مانند آن متأثر از ولايت خود را نشان مي دهد و ارزيابي مي شود.

يكي از راه هاي سنجش ميزان و سطح ولايت پذيري چنان كه گفته شد، اطاعت و طغيان است؛ از اين رو هرگاه سخن از ولايت و درجات و سطوح مختلف آن مي شود، از ميزان اطاعت پذيري آن سخن به ميان مي آيد. نويسنده در اين مطلب كوشيده است تا تحليل و تبيين قرآن را نسبت به چرايي و چگونگي اطاعت از ولي الله را ارائه دهد و نسبت آن را با مسايل روز ازجمله ولايت فقيه و اطاعت از اولوالامر بيان كند. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.

¤ ¤ ¤

اطاعت، بهترين معيار سنجش

اگر بخواهيم ايمان شخصي را نسبت به كسي بسنجيم، مي بايست به ميزان اطاعت پذيري او توجه كنيم. شايد شما خود از اين دسته افراد باشيد و كساني را ديده باشيد كه به سبب علاقه و عشق زيادي كه نسبت به كسي دارند، مي كوشند تا سرتاپا خود را همانند وي كنند. اين (ديگري مهم) تمام روح و جانشان را اشغال كرده است. از اين رو همانندسازي را يكي از شيوه هاي ابراز علاقه و محبت خود نسبت به اسوه خويش قرار مي دهند.

اين افراد به سبب اين كه اسوه و (ديگري مهم) را انسان كامل مي يابند، راه و روش او را الگوي رفتاري خود قرار مي دهند و برآن هستند تا شخصيت خود را با شخص و شخصيت وي همسان و همانند گردانند. شگفت اين كه برخي از اين (ديگران مهم) و افرادي كه سرمشق قرار مي گيرند و اسوه و الگوي فرد مي شوند، تنها در امري موفق هستند و در بسياري از امور ديگر زندگي لنگ مي زنند و از شخصيت كامل و يا متعادلي برخوردار نمي باشند. به عنوان نمونه، الگوي شخص ممكن است فوتباليست برتر و يا خواننده اي معروف و يا ستاره فيلم هاي سينمايي باشد و در مسايل ديگر انساني حتي كم تر از حد انتظار ظاهر شده باشند، ولي شخص به سبب آن كه وي را در يك مسئله موردعلاقه خود كامل مي يابد، نه تنها او را در آن مورد، الگوي رفتاري قرار مي دهد بلكه در امور ديگري كه حتي شخص در آن امور بسيار عقب افتاده و ناقص است نيز سرمشق خود مي كند. از اين رو مي بينيم از الگوي خود حتي در مسايل اجتماعي چون رأي گيري و انتخابات هم پيروي مي كند و به كسي رأي مي دهد كه وي رأي داده است، اگر اين ارتباط ميان دونفر نزديك تر و ملموس تر باشد، مي بينيم كه در هر چيزي مطيع و گوش به فرمان وي است. از اين رو حتي برپايه شنيده ها و احتمالات، به خواسته هاي الگويي كه به نظر وي انسان وشخصيت كاملي است تن مي دهد.

از آن جايي كه ولايت در تحليل اسلامي و قرآني، بخش اصلي و بنيادين مفهوم ايمان است و ايمان و ولايت، امري باطني مي باشد، راه شناخت ولايت پذيري و ايمان اشخاص، با اموري چون اطاعت پذيري مي باشد. به اين معنا كه براي سنجش ايمان و دوستي هركسي نسبت به ولي الله مي بايست به اطاعت پذيري او توجه كرد. هرچه شخص مطيع تر و گوش به فرمان تر باشد دانسته مي شود كه اين شخص عشق و علاقه اي بيشتر دارد و نسبت به ولي الله ارادت و نزديكي بيشتري را احساس مي كند؛ زيرا ولايت در فرهنگ قرآني، ارتباط تنگاتنگي بامهر و محبت دارد و برهمين اساس و الگوست كه در تفسير ايمان واقعي گفته اند كه ايمان و كفر چيزي جز حب و بغض نيست و انسان هاي مؤمن نسبت به خدا و رهبران اسلامي كه از آنان به اولياي الهي ياد مي شود، دوستي و عشق مي ورزند و همين عشق و محبت باطني است كه آنان را به انسان هاي مطيع و گوش به فرماني تبديل مي كند كه اگر از آنها هرچه خواهند بي هيچ اما و اگري انجام مي دهند.

در روايتي است كه خراساني نزد امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت: چرا شما حق خود را از خلافت ظاهري بازنمي ستانيد و قيام به حكومت و برپايي آن نمي كنيد؟ در اتاقي كه آن حضرت(ع) نشسته بود، كوره نانوايي بود و در آن آتشي افروخته شده بود. آن حضرت(ع) به خراساني فرمان مي دهد تا درون كوره رود. خراساني هراسان مي شود و به گمان آن كه خطايي از وي سر زده است پوزش خواهي مي كند.

دمي نمي گذرد كه يكي از ياران عاشق و باوفاي امام(ع) وارد مي شود. آن حضرت(ع) به صحابي خويش فرمان مي دهد تا به درون كوره نانوايي برود. صحابي، كفش هايش را زيربغل مي زند و از همان جا خود را به درون كوره مي افكند. خراساني حيران مي ماند كه اكنون اين صحابي در درون آتش كوره چه مي كند و چه مي شود. اما امام(ع) سرگرم گفت و گو مي شود و توجهي به صحابي خود نمي كند. دمي مي گذرد و چون امام نگراني را در چهره خراساني مي يابد به وي فرمان مي دهد تا برخيزد و درون كوره نانوايي بنگرد. خراساني وقتي به سركوره مي رود صحابي را در درون آتش نشسته مي يابد بي آن كه آتش به او زيان و آسيبي رسانده باشد. امام(ع) از خراساني مي پرسد: چندنفر صحابي از اين دست در خراسان داريم كه گوش به فرمان و مطيع محض ما باشند؟ خراساني مي گويد: اين گونه صحابي كسي در خراسان نيست.

اين حكايت به خوبي نشان مي دهد كه ميزان ولايت پذيري شخص را مي بايست از ميزان و درجه اطاعت پذيري وي دانست. هرچه انسان نسبت به مولي و ولي الله نزديك تر و محبت و عشق وي در دل و جانش بيشتر باشد، اطاعت پذيري او نيز بيشتر خواهد بود و در انجام عمل و فرمان اولوالامر كمتر اما و اگر خواهد كرد.

ادامه مطلب…

نقش راه و ترابری در توسعه

1_1 توسعه در لغت به معناي رشد تدريجي در جهت پيشرفته تر شدن، قدرتمندتر شدن و حتي بزرگترشدن است(فرهنگ لغات آكسفورد، 2001). ادبيات توسعه در جهان از بعد جنگ جهاني دوم مطرح و مورد تكامل قرار گرفت. هدف از توسعه در اين اصطلاح، كشف چگونگي بهبود شرايط كشورهاي جهان سومي است تا شرايط مناسبي همچون كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته براي آن ها فراهم آيد.

برخي توسعه را كوششي براي ايجاد تعادلي تحقق نيافته يا راهكاري در جهت رفع فشارها و مشكلاتي دانسته اند كه پيوسته بين بخش هاي مختلف زندگي اجتماعي و انساني وجود دارد. البته اين معنا از توسعه حتي در كشورهاي به اصطلاح توسعه يافته نيزوجود ندارد؛ زيرا عنصر اصلي اين تعريف عدالت و ايجاد تعادل است كه حتي در كشورهاي به اصطلاح متمدن و توسعه يافته علمي وفني نيز نمي توان آن را يافت. به عنوان مثال حتي در كشورهاي پيشرفته نيز، پيشرفت فكري و اخلاقي انسان با پيشرفت هاي فني و علمي همساني ندارد؛ چنان كه فرهنگ عامه با فن آوري هاي وسايل ارتباط جمعي هماهنگي ندارد و توزيع ثروت و علم نيز با تفاوتي فاحش، محسوس و ملموس است.

از اين روست كه برخي چون بروكفليد در تعريف توسعه گام از توسعه تمدني فراتر نهاده و به توسعه همه جانبه توجه مي دهند. وي مي گويد: توسعه را بايد برحسب پيشرفت به سوي اهداف رفاهي نظير كاهش فقر، بيكاري و نابرابري تعريف كنيم.

به طور كلي توسعه جرياني است كه در خود تجديد سازمان و سمت گيري متفاوت كل نظام اقتصادي - اجتماعي را به همراه دارد. توسعه علاوه بر اينكه بهبود ميزان توليد و درآمد را در بر دارد، شامل دگرگوني هاي اساسي در ساخت هاي نهادي، اجتماعي، اداري و همچنين ايستارها و ديدگاه هاي عمومي مردم است. توسعه در بسياري از موارد، حتي عادات و رسوم و عقايد مردم را نيز در بر مي گيرد.

مصطفي ازكيا در نتيجه گيري خود از بحث توسعه، آن را به معناي كاهش فقر، بيكاري، نابرابري، صنعتي شدن بيشتر، ارتباطات بهتر، ايجاد نظام اجتماعي مبتني بر عدالت و افزايش مشاركت مردم در امور سياسي جاري تعريف مي كند. (دكتر مصطفي ازكيا، جامعه شناسي توسعه و توسعه نيافتگي روستايي ايران، انتشارات اطلاعات، 1381)

نویسنده خلیل منصوری

ادامه مطلب…

علي(ع) خورشيد تمام نماي اسماء الهي

ALI آسمان را خورشيدي است كه همه ستارگان را به خاموشي وا مي دارد؛ در پرتو خورشيد نه از روشنايي ستارگان خبري است و نه از حضور ايشان اثري.

هنگامي كه خورشيد علوي درخشيدن گرفت همه ستارگان، بي فروغ شدند و نام همه ستارگان و ياد و حضورشان محو گرديد. ديگر نه نامي و نه اثري از ايشان نيست. شگفت اين كه ابن ابي الحديد معتزلي گمان برده است كه خداوند مفضول را بر افضل مقدم داشته است؛ كه اگر اين گونه بود خداوند ابليس را بر آدم مقدم مي داشت. وقتي خورشيد آدميت و علويت درخشيدن گرفت و از پس پرده آفرينش جلوه نمود نه ستاره اي ماند و نه از مفضول اثري.

مگر نه اين است كه علي و محمد از نور يگانه اي آفريده شده اند و همه ديگران از انوار ديگري؛ مگر نه اين است كه علي و محمد يگانه اند و دو خورشيدي هستند كه با هم طلوع كرده اند؛ و مگر نه اين است كه خداوند به نام ايشان توبه آدم پذيرفت و به يادكرد آنان يونس از دل ماهي گريخت و موسي از فرعون رهيد و دريا بشكافت و مگر نه اين است كه همه هستي بر سر خوان ايشان نشسته است و حتي فرشتگان مقرب و كروبين و عالين از ايشان بهره و فيض مي برند و از ربوبيت طولي ايشان سود مي جويند؟

مگر نه اين است كه هر پيامبري افزون بر پيامبري محمد خواسته و ناخواسته مي بايست بر ولايت علي ايمان آورد؟

اگر علي، عصاره هستي است؛ زيرا محمد عصاره هستي است: ولولاك لما خلقت الافلاك؛ و اگر علي خورشيد تمام نماي اسم الهي است؛ زيرا كه محمد مظهر اسم اعظم الهي است. پس اگر خورشيد علوي درخشيد ديگر نه ستاره اي مي درخشد و نه نامي از آن مي ماند. ديگر نه مي توان از مفضولي ياد كرد و نه اثر و نشانه اي از آن يافت.

اينك اگر علي افضل عالمين است و افضل را بر مفضول به حكم تكوين و تشريع، برتري و ربوبيت و خلافت و ولايت است و هر جن و انس و فرشته اي مي بايست بر انسان كامل سجده برد و اطاعت كند پس از اين نيز مي بايست از پس حضرت ختمي مرتبت، ولايت ايشان باشد.

نویسنده: خلیل منصوری

تاثير سحرانگيز خوش اخلاقي

خوش اخلاقي، برترين صفت

شايد خوش خويي بهترين صفت انساني باشد كه صفتي برتر از آن وجود ندارد. از اين رو آن را بهترين خلق بشر و مهمترين علت تعالي بشر و عامل جلب و جذب دلها دانسته اند.

از پيامبر(ص) نقل شده كه فرمود: العبد ليبلغ بحسن خلقه عظيم درجات الاخره و اشرف المنازل و انه لضعيف العباده و ان لعبد ليبلغ من سوءخلقه اسفل درك جهنم؛ به درستي كه بنده به سبب اخلاق خوب به درجات بزرگ آخرت و بالاترين منزل ها مي رسد درحالي كه عبادت او ضعيف و اندك است. اين در حالي است كه بنده به سبب اخلاق بد و زشتي كه دارد به پايين ترين درجات دوزخ مي رسد. (المحجه البيضاء، فيض كاشاني، ج5، ص39)

خداوند درقرآن مي فرمايد كه علت جذب دل هاي مردم به سوي پيامبر(ص) خلق خوش وي بوده است كه خود از آن به خلق عظيم ياد مي كند و مي فرمايد: «و انك لعلي خلق عظيم (قلم آيه4). همين خوي بزرگ و منش خوش وي بوده است كه مردم را گرداگردش پروانه وار جمع كرد؛ درحالي كه اگر مي خواست با تمام ثروت هاي زمين دل هاي مردم را به سوي خود بكشاند شدني نبود.

به سبب رحمت خداست كه تو با آنها اينچنين خوشخوي و مهربان هستي، اگر تندخو و سخت دل بودي از گرد تو پراكنده مي شدند، پس بر آنها ببخشاي و برايشان آمرزش بخواه و دركارها با ايشان مشورت كن و چون قصد كاري كني، بر خداي توكل كن، كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد (آل عمران آيه951)

پيامبرگرامي(ص) درسفارش هاي خويش مي فرمايد: انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعو هم ببسط الوجوه و حسن الخلق؛ هرگز شما نمي توانيد با اموال خود پاسخگوي نيازهاي همه مردم باشيد و رضايت و خشنودي آنان را جلب كنيد پس با گشاده رويي و خوش خويي آنان را خشنود كنيد (بحارالانوار، ج17، ص943)

نویسنده: خلیل منصوری

ادامه مطلب…

تجلي ذات در زاده كعبه

اميرمومنان علي بن ابي طالب(ع) به سبب شخصيت و نورانيت وجودي اش در عالم الوهيت، بر همگان ولايت دارد. البته ولايت آن بزرگوار به دو شكل تكويني و تشريعي است؛ به اين معنا كه حتي اگر برخي همانند ابليس از پذيرش ولايت علوي سرباز زنند و مدعي برتري و بهتري خود شوند و نداي "انا خير منه " سر دهند ، با اين همه ولايت تكويني وي بر ايشان برقرار و باقي است و چه بخواهند و چه نخواهند فرمانروايي و ملك و حكم از آن اوست. چنان كه اين مطلب در حق آدم (ع) نسبت به ديگر موجودات هستي ثابت است و انكار ولايت و خلافت آدم (ع) به معنا و مفهوم عدم خلافت و ولايت وي نمي باشد.

البته ناگفته نماند كه ولايت علوي از آن جايي كه باطن ولايت و رسالت محمدي است، در حقيقيت بيان گر يكتايي و يگانه اي آن دو است؛ زيرا حضرت پيامبر(ص) در مقام نوري ،‌ صادر نخست است كه همه هستي به واسطه وي آفريده شده است.

از سوي ديگر ،‌ شرافت آدم به سبب نورانيتي است كه از محمد مصطفي و علي مرتضي به شكل روحي در او دميده شده و همه هستي به او سجده برده اند . اين كه در آيات قرآني فرشتگان تنها سجده كنندگان معرفي مي شوند از آن روست كه فرشتگان مقرب به نمايندگي از همه هستي بر آدم به ذات نوراني محمدي و علوي سجده برده اند و در حقيقت مسجود فرشتگان و به تعبير درست تر همه آفريده هاي هستي،‌ ذات محمدي و علوي بوده است.

نویسنده: خلیل منصوری

ادامه مطلب…

حرزاليماني
كتاب حرزاليماني كه نام مشهور آن دعاء سيفي مي‌باشد و مروي از علي‌بن ابيطالب عليه السلام است كه توسط عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس روايت شده است. نسخه قديمي در كتابخانه رضوي (ع) وجود دارد كاتب آن مشخص نيست اما در سال 613 هجري در طابران طوس كتابت شده. موضوع كتاب ادعيه، خط آن نسخ، زبان نسخه فارسي عربي، 7 سطري، داراي 27 ورق، كاغذ حنايي، جلد تيماج، قطع آن تقريبي نيم ربعي است.

فرازهايي از كتاب
روايت كردند عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رض كه ما بسيار نزديك به حضرت علي عليه السلام بوديم كه امام حسن عليه السلام وارد شد و فرمود: فردي از راه دور آمده كه مي‌گويد از يمن آمده ام و دستوري مي خواهد تا شرفياب شود. امام فرمودند وارد شود.
مردي خوب روي و فصيح زبان كه جامه ملوكانه پوشيده بود، سلام گفت و جواب شنيد و ادامه داد: من مردي هستم از اشراف عرب كه از دورترين شهرهاي يمن آمده ام؛ دشمني دارم كه با هفتاد هزار سوار آمده تا به من حمله كند و من درمانده شده ام و چاره اي ندارم.
شبي در خواب آرميده بودم كه گويي كسي مرا آواز داد كه برخيز و به نزد امير همه مؤمنان علي بن ابيطالب برو و آن دعايي كه از برگزيده خدا خاتم پيامبران محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم بياموخته و نامهاي بزرگ خداوند عز و جل در آن دعا است به تو بياموزد تا دعاي تو مستجاب گردد و خداوند تعالي شر آن دشمن را از سر تو دفع كند.

خواص دعاي سيفي يا حرز يماني
قبل از هرچيز، خواص دعاي سيفي صغير را متذكر مي شويم:
1. از علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده است. هركس دِين و قرض داشته باشد و اين دعا را به جهت اداي دين بخواند خداي تبارک و تعالي از خزانة غيبش دين او را اداء نموده، و او آسوده گردد.
2. هركس آن را در سفر يا حضر بخواند آفتي به او نرسد.
3. و اگر دعا را نوشت و با خودش حمل كند، از شرّ دشمن و دزد و راهزن و هر مفسدي در امان باشد. و اگر اين دعا را با شكر يا آبي كه از نهري جاري برداشته اند، بخواند و آن را بخورد، باب سعادت بر روي او گشوده شود و اسباب سفر برايش به بهترين وجه فراهم گشته و همنشيني نيك قرين او گردد.
4. خواندن اين دعا موجب رستگاري در دو جهان مي گردد.
و باز از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند: در اثناي خواندن دعاي سيفي مُلهِم به اين حكمت شدم و دانستم كه هر خاصيتي در دعاي سيفي كبير است در اين كلمات نيز هست.
5. عرفاء مي فرمايند: هركس اين كلمات (دعاي سيفي) را هر روز يك بار بخواند، از سرّ توحيد چيزي بر او منكشف گردد كه «لا عينٌ رأت، و لا اُذُن سمعمت»[1] و هركس صدبار بخواند، صاحب كشف مي گردد و از اهل يقين مي شود. و اين كلمات شريفه به جهت داشتن مقاصد و مضامين عاليه توحيدي، تأثير بسزايي در دل آدمي دارد. و اگر بعد از دعاي سيفي كبير[2] خوانده شود در سرعت اجابت بسيار مجرّب است.[3]
دعاي سيفي صغير در كلمات بزرگان و عارفان
1. مرحوم سيد هاشم حدّاد. يكي از عرفاء بزرگ، نظرش اين بوده كه اين دعا، آنقدر مضامين قدرتي و سلطنتي دارد كه موجب قبض و تنگي صدر مي گردد. و نبايد بدون اجازه استاد خوانده شود. يعني معلوم مي شود كه بايد انسان مراحلي از عرفان و سير و سلوك را بپيمايد تا لياقت و توان خواندن چنين دعائي را داشته باشد. چنان كه نقل شده، مرحوم قاضي، به شاگردان خصوصي اجازه مي دادند، اين دعا را بخوانند.
2. ولي آية الله مرعشي (ره) و همچنين آية الله كشميري، هم خودشان مي خوانده اند و به افراد هم توصيه مي كرده اند.
انواع ختم دعاي شريف سيفي صغير
مرحوم نراقي در كتاب شريف خزائن،[4] ختم هاي مختلفي را براي آن ذكر كرده اند، كه از جمله آن:
1. نود و نه (99) مرتبه در 99 روز مي باشد. و به افرادي هم که توصيه كرده اند، بعد از انجام آن به نتيجه هم رسيده اند و به مدت 43 روز جواب گرفته اند و دشمنانشان نابوده شده اند. و از كلمات علماء و بزرگان به دست مي آيد كه براي رفع دشمني و نابودي آن خيلي مؤثر است.
2. هكذا در كتاب خزائن آورده اند كه: 99 مرتبه در طول 9 روز خوانده شود.
3. و هم چنين 99 مرتبه در طول سه روز هم سفارش شده است كه ختم صغير مي نامند.
دعاي سيفي صغير چه دعايي است؟
در اين مورد اقوال مختلف است، مرحوم ثقة الاسلام نوري، در صحيفة ثانيه علويه مي فرمايند: از دعاهاي علي ـ عليه السّلام ـ سيفي صغير مي باشد كه همان دعاي قاموس مي باشد. و ايشان مي فرمايند اين دعا در شهرت، كمتر از مناجات خمسة عشر نيست. و در كلمات ارباب علمات و تسخيرات، آثار عجيبي براي آن ذكر شده است.
و هم چنين صالح جوهرچي در كتاب «ضياء الصالحين»، دعاي قاموس را همان سيفي صغير مي دانند. منتهي متن اين دعاي شريف متفاوت است. يعني متني كه در خزائن مرحوم نراقي آمده با متن مفاتيح و صحيفة علويه فرق مي كند چنان كه مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب مفاتيح الجنان به نقل از صحيفه ثانيه علويه مي فرمايند: منظور از دعاي سيفي صغير، همان دعاي قاموس قدرت مي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ هزار و يك ختم، چاپ دوّم، ص 135، انتشارات تهذيب، مؤلف: محمد ابراهيم نصرالهي بروجردي، با تقريظ آية الله سيد عباس كاشاني.
2ـ روح و ريحان، صحبت جانان، مؤلف: سيد علي اكبر صداقت (در مورد احوالات آية الله كشميري).
3ـ و مي توان به كتابهاي مفاتيح الجنان، صحيفه ثانيه علويه، ضياء الصالحين هم مراجعه كرد.
4- هم چنين نخودكي اصفهاني آن را در نشان از بي نشاني ها شرح عرفاني كرده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نه چشمي و نه گوشي شنيده است.
[2] . منظور از سيفي كبير حرز يماني مي باشد.
[3] . نصر اللهي، محمد ابراهيم، كتاب هزار و يك ختم، انتشارات تهذيب، ص135، با تقريظ آية الله سيد عباس كاشاني.
[4] . نراقي، كتاب خزائن، چاپ قديم، ص286.

یکی از دستورهای عملی برای سیر و سلوک حدیث عنوان بصری است که در این جا متن و ترجمه فارسی آن آورده می شود تا اهل سیر و سلوک از آن بهره گیرند و به مقام عبودیت دست یابند.
أقول : وجدت بخط شيخنا البهائي قدس الله روحه ما هذا لفظه : قال الشيخ شمس الدين محمد بن مكي : نقلت من خط الشيخ أحمد الفراهاني رحمه الله ، عن عنوان البصري - وكان شيخا كبيرا قد أتى عليه أربع وتسعون سنة - قال : كنت أختلف إلى مالك بن أنس سنين ، فلما قدم جعفر الصادق ( عليه السلام ) المدينة اختلفت إليه ، وأحببت أن آخذ عنه كما أخذت عن مالك ، فقال لي يوما : إني رجل مطلوب ومع ذلك لي أوراد في كل ساعة من آناء الليل والنهار ، فلا تشغلني عن وردي ، وخذ عن مالك ، واختلف إليه كما كنت تختلف إليه ، فاغتممت من ذلك ، وخرجت من عنده وقلت في نفسي : لو تفرس في خيرا لما زجرني عن الاختلاف إليه والاخذ عنه ، فدخلت مسجد الرسول ( صلى الله عليه وآله ) وسلمت عليه ، ثم رجعت من الغد إلى الروضة وصليت فيها ركعتين ، وقلت : اسألك يا الله يا الله أن تعطف علي قلب جعفر وترزقني من علمه ما أهتدي به إلى صراطك المستقيم ، ورجعت إلى داري مغتما ولم أختلف إلى مالك بن أنس لما أشرب قلبي من حب جعفر ، فما خرجت من داري إلا إلى الصلاة المكتوبة حتى عيل صبري ، فلما ضاق صدري تنعلت وترديت وقصدت جعفرا وكان بعد ما صليت العصر ، فلما حضرت باب داره استأذنت عليه فخرج خادم له فقال : ما حاجتك ؟ فقلت : السلام على الشريف . فقال : هو قائم في مصلاه . فجلست بحذاء بابه فما لبثت إلا يسيرا إذ خرج خادم فقال : ادخل على بركة الله .
فدخلت وسلمت عليه ، فرد السلام وقال : اجلس غفر الله لك ، فجلست فأطرق مليا ، ثم رفع رأسه ، وقال : أبو من ؟ قلت أبو عبد الله ، قال : ثبت الله كنيتك و وفقك ، يا أبا عبد الله ما مسألتك ؟ فقلت في نفسي : لو لم يكن لي من زيارته والتسليم غير هذا الدعاء لكان كثيرا ، ثم رفع رأسه.
ثم قال : ما مسألتك ؟
فقلت : سألت الله أن يعطف قلبك علي ويرزقني من علمك ، وأرجو أن الله تعالى أجابني في الشريف ما سألته.
فقال : يا أبا عبد الله ليس العلم بالتعلم ، إنما هو نور يقع في قلب من يريد الله تبارك وتعالى أن يهديه ، فإن أردت العلم فاطلب أولا في نفسك حقيقة العبودية ، واطلب العلم باستعماله ، واستفهم الله يفهمك .
قلت : يا شريف . فقال : قل يا أبا عبد الله .
قلت : يا أبا عبد الله ما حقيقة العبودية ؟
قال : ثلاثة أشياء : أن لا يرى العبد لنفسه فيما خوله الله ملكا ، لان العبيد لا يكون لهم ملك يرون المال مال الله يضعونه حيث أمرهم الله به ، ولا يدبر العبد لنفسه تدبيرا ، وجملة اشتغاله فيما أمره تعالى به ونهاه عنه ، فإذا لم ير العبد لنفسه فيما خوله الله تعالى ملكا هان عليه الانفاق فيما أمره الله تعالى أن ينفق فيه ، وإذا فوض العبد تدبير نفسه على مدبره هان عليه مصائب الدنيا ، وإذا اشتغل العبد بما أمره الله تعالى ونهاه لا يتفرغ منهما إلى المراء والمباهاة مع الناس ، فإذا أكرم الله العبد بهذه الثلاثة هان عليه الدنيا ، وإبليس ، والخلق ، ولا يطلب الدنيا تكاثرا وتفاخرا ، ولا يطلب ما عند الناس عزا وعلوا ، ولا يدع أيامه باطلا ، فهذا أول درجة التقى ، قال الله تبارك وتعالى : تلك الدار الآخرة نجعله للذين لا يريدون علوا في الأرض ولا فسادا والعاقبة للمتقين .
قلت : يا أبا عبد الله أوصني.
قال : أوصيك بتسعة أشياء فإنها وصيتي لمريدي الطريق إلى الله تعالى ، والله أسأل أن يوفقك لاستعماله ، ثلاثة منها في رياضة النفس ، وثلاثة منها في الحلم ، وثلاثة منها في العلم ، فاحفظها وإياك والتهاون بها .
قال عنوان : ففرغت قلبي له .
فقال : أما اللواتي في الرياضة : فإياك أن تأكل ما لا تشتهيه فإنه يورث الحماقة والبله ، ولا تأكل إلا عند الجوع ، وإذا أكلت فكل حلالا وسم الله ، واذكر حديث الرسول ( صلى الله عليه وآله ) : ما ملا آدمي وعاءا شرا من بطنه فإن كان ولابد فثلث لطعامه وثلث لشرابه وثلث لنفسه .
وأما اللواتي في الحلم : فمن قال لك : إن قلت واحدة سمعت عشرا فقل : إن قلت عشرا لم تسمع واحدة ، ومن شتمك فقل له : إن كنت صادقا فيما تقول فأسأل الله أن يغفر لي ، وإن كنت كاذبا فيما تقول فالله أسأل أن يغفر لك ، ومن وعدك بالخنى فعده بالنصيحة والرعاء .
وأما اللواتي في العلم : فاسأل العلماء ما جهلت ، وإياك أن تسألهم تعنتا و تجربة وإياك أن تعمل برأيك شيئا ، وخذ بالاحتياط في جميع ما تجد إليه سبيلا ، و اهرب من الفتيا هربك من الأسد ، ولا تجعل رقبتك للناس جسرا. قم عني يا أبا عبد الله فقد نصحت لك ولا تفسد علي وردي ، فإني امرئ ضنين بنفسي ، والسلام على من اتبع الهدى .

حديث عنوان بصري
اين‌ روايت‌ از حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السّلام‌ منقول‌ است‌، و مجلسي‌ در كتاب‌ «بحار الانوار» ذكر نموده‌ است‌؛ و چون‌ دستورالعمل‌ جامعي‌ است‌ كه‌ از ناحية‌ آن‌ إمام‌ هُمام‌ نقل‌ شده‌ است‌، ما در اينجا عين‌ الفاظ‌ و عبارات‌ روايت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ ترجمه‌اش‌ را بدون‌ اندك‌ تصرّف‌ ذكر مي‌نمائيم‌ تا محبّين‌ و عاشقين‌ سلوك‌ إلي‌ الله‌ از آن‌ متمتّع‌ گردند:
من‌ به‌ خطّ شيخ‌ ما بهاء الدّين‌ عامِلي‌ قَدَّس‌ الله‌ روحَه‌ چيزي‌ را بدين‌ عبارت‌ يافتم‌:
شيخ‌ شمس‌ الدّين‌ محمّد بن‌ مكّيّ (شهيد اوّل‌) گفت‌: من‌ نقل‌ ميكنم‌ از خطّ شيخ‌ احمد فراهاني‌ رحمه‌ الله‌ از عُنوان‌ بصري‌؛ و وي‌ پيرمردي‌ فرتوت‌ بود كه‌ از عمرش‌ نود و چهار سال‌ سپري‌ مي‌گشت‌.
او گفت‌: حال‌ من‌ اينطور بود كه‌ به‌ نزد مالك‌ بن‌ أنس‌ رفت‌ و آمد داشتم‌. چون‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ مدينه‌ آمد، من‌ به‌ نزد او رفت‌ و آمد كردم‌، و دوست‌ داشتم‌ همانطوريكه‌ از مالك‌ تحصيل‌ علم‌ كرده‌ام‌، از او نيز تحصيل‌ علم‌ نمايم‌.
پس‌ روزي‌ آنحضرت‌ به‌ من‌ گفت‌: من‌ مردي‌ هستم‌ مورد طلب‌ دستگاه‌ حكومتي‌ (آزاد نيستم‌ و وقتم‌ در اختيار خودم‌ نيست‌، و جاسوسان‌ و مفتّشان‌ مرا مورد نظر و تحت‌ مراقبه‌ دارند.) و علاوه‌ بر اين‌، من‌ در هر ساعت‌ از ساعات‌ شبانه‌ روز، أوراد و اذكاري‌ دارم‌ كه‌ بدانها مشغولم‌. تو مرا از وِردم‌ و ذِكرم‌ باز مدار! و علومت‌ را كه‌ ميخواهي‌، از مالك‌ بگير و در نزد او رفت‌ و آمد داشته‌ باش‌، همچنانكه‌ سابقاً حالت‌ اينطور بود كه‌ به‌ سوي‌ وي‌ رفت‌ و آمد داشتي‌.
پس‌ من‌ از اين‌ جريان‌ غمگين‌ گشتم‌ و از نزد وي‌ بيرون‌ شدم‌، و با خود گفتم‌: اگر حضرت‌ در من‌ مقدار خيري‌ جزئي‌ را هم‌ تفرّس‌ مي‌نمود، هر آينه‌ مرا از رفت‌ و آمد به‌ سوي‌ خودش‌، و تحصيل‌ علم‌ از محضرش‌ منع‌ و طرد نمي‌كرد.
پس‌ داخل‌ مسجد رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و ا´له‌ شدم‌ و بر آنحضرت‌ سلام‌ كردم‌. سپس‌ فرداي‌ آن‌ روز به‌ سوي‌ روضه‌ برگشتم‌ و در آنجا دو ركعت‌ نماز گزاردم‌ و عرض‌ كردم‌: اي‌ خدا! اي‌ خدا! من‌ از تو ميخواهم‌ تا قلب‌ جعفر را به‌ من‌ متمايل‌ فرمائي‌، و از علمش‌ به‌ مقداري‌ روزي‌ من‌ نمائي‌ تا بتوانم‌ بدان‌، به‌ سوي‌ راه‌ مستقيم‌ و استوارت‌ راه‌ يابم‌!و با حال‌ اندوه‌ و غصّه‌ به‌ خانه‌ام‌ باز گشتم‌؛ و بجهت‌ آنكه‌ دلم‌ از محبّت‌ جعفر اشراب‌ گرديده‌ بود، ديگر نزد مالك‌ بن‌ أنس‌ نرفتم‌. بنابراين‌ از منزلم‌ خارج‌ نشدم‌ مگر براي‌ نماز واجب‌ (كه‌ بايد در مسجد با امام‌ جماعت‌ بجاي‌ آورم‌) تا به‌ جائيكه‌ صبرم‌ تمام‌ شد.
در اينحال‌ كه‌ سينه‌ام‌ گرفته‌ بود و حوصله‌ام‌ به‌ پايان‌ رسيده‌ بود نعلَين‌ خود را پوشيدم‌ و رداي‌ خود را بر دوش‌ افكندم‌ و قصد زيارت‌ و ديدار جعفر را كردم‌؛ و اين‌ هنگامي‌ بود كه‌ نماز عصر را بجا آورده‌ بودم‌
پس‌ چون‌ به‌ درِ خانة‌ حضرت‌ رسيدم‌، اذن‌ دخول‌ خواستم‌ براي‌ زيارت‌ و ديدار حضرت‌. در اينحال‌ خادمي‌ از حضرت‌ بيرون‌ آمد و گفت‌: چه‌ حاجت‌ داري‌؟! گفتم‌: سلام‌ كنم‌ بر شريف‌.
خادم‌ گفت‌: او در محلّ نماز خويش‌ به‌ نماز ايستاده‌ است‌. پس‌ من‌ مقابل‌ درِ منزل‌ حضرت‌ نشستم‌. در اينحال‌ فقط‌ به‌ مقدار مختصري‌ درنگ‌ نمودم‌ كه‌ خادمي‌ آمد و گفت‌: به‌ درون‌ بيا تو بر بركت‌ خداوندي‌ (كه‌ به‌ تو عنايت‌ كند). من‌ داخل‌ شدم‌ و بر حضرت‌ سلام‌ نمودم‌. حضرت‌ سلام‌ مرا پاسخ‌ گفتند و فرمودند: بنشين‌! خداوندت‌ بيامرزد! پس‌ من‌ نشستم‌، و حضرت‌ قدري‌ به‌ حال‌ تفكّر سر به‌ زير انداختند و سپس‌ سر خود را بلند نمودند و گفتند: كنيه‌ات‌ چيست‌؟! گفتم‌: أبوعبدالله‌ (پدر بندة‌ خدا)!
حضرت‌ گفتند: خداوند كنيه‌ات‌ را ثابت‌ گرداند و تو را موفّق‌ بدارد اي‌ أبوعبدالله‌! حاجتت‌ چيست‌؟!
من‌ در اين‌ لحظه‌ با خود گفتم‌: اگر براي‌ من‌ از اين‌ ديدار و سلامي‌ كه‌ بر حضرت‌ كردم‌ غير از همين‌ دعاي‌ حضرت‌ هيچ‌ چيز دگري‌ نباشد، هرآينه‌ بسيار است‌. سپس‌ حضرت‌ سر خود را بلند نمود و گفت‌: چه‌ ميخواهي‌؟! عرض‌ كردم‌: از خداوند مسألت‌ نمودم‌ تا دلت‌ را بر من‌ منعطف‌ فرمايد، و از علمت‌ به‌ من‌ روزي‌ كند. و از خداوند اميد دارم‌ كه‌ آنچه‌ را كه‌ دربارة‌ حضرت‌ شريف‌ تو درخواست‌ نموده‌ام‌ به‌ من‌ عنايت‌ نمايد. حضرت‌ فرمود: اي‌ أبا عبدالله‌! علم‌ به‌ آموختن‌ نيست‌. علم‌ فقط‌ نوري‌ است‌ كه‌ در دل‌ كسي‌ كه‌ خداوند تبارك‌ و تعالي‌ ارادة‌ هدايت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ ميشود. پس‌ اگر علم‌ ميخواهي‌، بايد در اوّلين‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقيقت‌ عبوديّت‌ را بطلبي‌؛ و بواسطة‌ عمل‌ كردن‌ به‌ علم‌، طالب‌ علم‌ باشي‌؛ و از خداوند بپرسي‌ و استفهام‌ نمائي‌ تا خدايت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند. گفتم‌: اي‌ شريف‌! گفت‌: بگو: اي‌ پدر بندة‌ خدا ( أبا عبدالله‌ )! گفتم‌: اي‌ أبا عبدالله‌! حقيقت‌ عبوديّت‌ كدام‌ است‌؟ گفت‌: سه‌ چيز است‌:
1-اينكه‌ بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ دربارة‌ آنچه‌ را كه‌ خدا به‌ وي‌ سپرده‌ است‌ مِلكيّتي‌ نبيند؛ چرا كه‌ بندگان‌ داراي‌ مِلك‌ نمي‌باشند، همة‌ اموال‌ را مال‌ خدا مي‌بينند، و در آنجائيكه‌ خداوند ايشان‌ را امر نموده‌ است‌ كه‌ بنهند، ميگذارند؛
2- و اينكه‌ بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ مصلحت‌ انديشي‌ و تدبير نكند؛
3-و تمام‌ مشغوليّاتش‌ در آن‌ منحصر شود كه‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و يا از آن‌ نهي‌ فرموده‌ است‌.
بنابراين‌، اگر بندة‌ خدا براي‌ خودش‌ مِلكيّتي‌ را در آنچه‌ كه‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبيند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالي‌ بدان‌ امر كرده‌ است‌ بر او آسان‌ مي‌شود. و چون‌ بندة‌ خدا تدبير امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشكلات‌ دنيا بر وي‌ آسان‌ ميگردد. و زماني‌ كه‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را كه‌ خداوند به‌ وي‌ امر كرده‌ و نهي‌ نموده‌ است‌، ديگر فراغتي‌ از آن‌ دو امر نمي‌يابد تا مجال‌ و فرصتي‌ براي‌ خودنمائي‌ و فخريّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پيدا نمايد. پس‌ چون‌ خداوند، بندة‌ خود را به‌ اين‌ سه‌ چيز گرامي‌ بدارد، دنيا و ابليس‌ و خلائق‌ بر وي‌ سهل‌ و آسان‌ ميگردد؛ و دنبال‌ دنيا به‌ جهت‌ زياده‌اندوزي‌ و فخريّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نميرود، و آنچه‌ را كه‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ مي‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجة‌ خويشتن‌ طلب‌ نمي‌نمايد، و روزهاي‌ خود را به‌ بطالت‌ و بيهوده‌ رها نمي‌كند.
و اينست‌ اوّلين‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوي‌. خداوند تبارك‌ و تعالي‌ ميفرمايد:
آن‌ سراي‌ آخرت‌ را ما قرار ميدهيم‌ براي‌ كسانيكه‌ در زمين‌ ارادة‌ بلندمنشي‌ ندارند، و دنبال‌ فَساد نمي‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پيروزي‌ و سعادت‌ در پايان‌ كار، انحصاراً براي‌ مردمان‌ با تقوي‌ است‌.
گفتم‌: اي‌ أباعبدالله‌! به‌ من‌ سفارش‌ و توصيه‌اي‌ فرما!
گفت‌: من‌ تو را به‌ نُه‌ چيز وصيّت‌ و سفارش‌ مي‌نمايم‌؛ زيرا كه‌ آنها سفارش‌ و وصيّت‌ من‌ است‌ به‌ اراده‌ كنندگان‌ و پويندگان‌ راه‌ خداوند تعالي‌. و از خداوند مسألت‌ مي‌نمايم‌ تا ترا در عمل‌ به‌ آنها توفيق‌ مرحمت‌ فرمايد.
سه‌ تا از آن‌ نُه‌ امر دربارة‌ تربيت‌ و تأديب‌ نفس‌ است‌، و سه‌ تا از آنها در بارة‌ حلم‌ و بردباري‌ است‌، و سه‌ تا از آنها دربارة‌ علم‌ و دانش‌ است‌.
پس‌ اي‌ عنوان‌ آنها را به‌ خاطرت‌ بسپار، و مبادا در عمل‌ به‌ آنها از تو سستي‌ و تكاهل‌ سر زند! عنوان‌ گفت‌: من‌ دلم‌ و انديشه‌ام‌ را فارغ‌ و خالي‌ نمودم‌ تا آنچه‌ را كه‌ حضرت‌ ميفرمايد بگيرم‌ و اخذ كنم‌ و بدان‌ عمل‌ نمايم‌. پس‌ حضرت‌ فرمود:
>امّا آن‌ چيزهائي‌ كه‌ راجع‌ به‌ تأديب‌ نفس‌ است‌ آنكه‌:
1) مبادا چيزي‌ را بخوري‌ كه‌ بدان‌ اشتها نداري‌، چرا كه‌ در انسان‌ ايجاد حماقت‌ و ناداني‌ ميكند؛
2) و چيزي‌ مخور مگر آنگاه‌ كه‌ گرسنه‌ باشي‌؛ و چون‌ خواستي‌ چيزي‌ بخوري‌ از حلال‌ بخور و نام‌ خدا را ببر و به‌ خاطر آور حديث‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ را كه‌ فرمود: هيچوقت‌ آدمي‌ ظرفي‌ را بدتر از شكمش‌ پر نكرده‌ است‌. بناءً عليهذا اگر بقدري‌ گرسنه‌ شد كه‌ ناچار از تناول‌ غذا گرديد،
3) پس‌ به‌ مقدار ثُلث‌ شكم‌ خود را براي‌ طعامش‌ بگذارد، و ثلث‌ آنرا براي‌ آبش‌، و ثلث‌ آنرا براي‌ نفَسش‌
>و امّا آن‌ سه‌ چيزي‌ كه‌ راجع‌ به‌ بردباري‌ و صبر است‌:
1) پس‌ كسيكه‌ به‌ تو بگويد: اگر يك‌ كلمه‌ بگوئي‌ ده‌ تا مي‌شنوي‌ به‌ او بگو: اگر ده‌ كلمه‌ بگوئي‌ يكي‌ هم‌ نمي‌شنوي‌!
2) و كسيكه‌ ترا شتم‌ و سبّ كند و ناسزا گويد، به‌ وي‌ بگو: اگر در آنچه‌ ميگوئي‌ راست‌ ميگوئي‌، من‌ از خدا ميخواهم‌ تا از من‌ درگذرد؛ و اگر در آنچه‌ ميگوئي‌ دروغ‌ ميگوئي‌، پس‌ من‌ از خدا ميخواهم‌ تا از تو درگذرد.
3) و اگر كسي‌ تو را بيم‌ دهد كه‌ به‌ تو فحش‌ خواهم‌ داد و ناسزا خواهم‌ گفت‌، تو او را مژده‌ بده‌ كه‌ من‌ دربارة‌ تو خيرخواه‌ مي‌باشم‌ و مراعات‌ تو را مي‌نمايم
>و امّا آن‌ سه‌ چيزي‌ كه‌ راجع‌ به‌ علم‌ است‌:
1)پس‌، از علماء بپرس‌ آنچه‌ را كه‌ نميداني‌؛
2) و مبادا چيزي‌ را از آنها بپرسي‌ تا ايشان‌ را به‌ لغزش‌ افكني‌ و براي‌ آزمايش‌ و امتحان‌ بپرسي‌.
3) و مبادا كه‌ از روي‌ رأي‌ خودت‌ به‌ كاري‌ دست‌ زني‌؛ و در جميع‌ اموري‌ كه‌ راهي‌ به‌ احتياط‌ و محافظت‌ از وقوع‌ در خلافِ امر داري‌ احتياط‌ را پيشة‌ خود ساز. و از فتوي‌ دادن‌ بپرهيز همانطور كه‌ از شير درنده‌ فرار ميكني‌؛ و گردن‌ خود را جِسر و پل‌ عبور براي‌ مردم‌ قرار نده‌.
اي‌ پدر بنده‌ خدا (أبا عبدالله‌) ديگر برخيز از نزد من‌! چرا كه‌ تحقيقاً براي‌ تو خير خواهي‌ كردم‌؛ و ذِكر و وِرد مرا بر من‌ فاسد مكن‌، زيرا كه‌ من‌ مردي‌ هستم‌ كه‌ روي‌ گذشت‌ عمر و ساعات‌ زندگي‌ حساب‌ دارم‌، و نگرانم‌ از آنكه‌ مقداري‌ از آن‌ بيهوده‌ تلف‌ شود. و تمام‌ مراتب‌ سلام‌ و سلامت‌ خداوند براي‌ آن‌ كسي‌ باد كه‌ از هدايت‌ پيروي‌ ميكند، و متابعت‌ از پيمودن‌ طريق‌ مستقيم‌ مي‌نمايد
منبع : بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج 1 ص 224
سلوك راه حق
أن جبرئيل عليه السلام جاء إلى النبي صلى الله عليه وآله فقال : يا رسول اللَّه! إنّ اللَّه أرسلني إليك بهدية لم يعطها أحداً قبلك.
قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله:ما هي؟
قال: الصبر وأحسن منه،
قال: وما هو؟
قال: الرضا وأحسن منه،
قال: وما هو؟
قال: الزهد وأحسن منه،
قال: وما هو؟
قال: الإخلاص وأحسن منه،
قال: وما هو؟ قال:اليقين وأحسن منه،
قال: قلت: وما هو يا جبرئيل؟
قال: إنّ مدرجة ذلك التوكّل على اللَّه‏عزّ وجلّ،
فقلت: وما التوكّل على اللَّه؟
قال: العلم بأنّ المخلوق لا يضرّ ولا ينفع ولا يعطي‏ولا يمنع، واستعمال اليأس من الخلق، فإذا كان العبد كذلك لا يعمل لأحد سوى اللَّه ولم‏يرج ولم يخف سوى اللَّه، ولم يطمع في أحد سوى اللَّه، فهذا هو التوكّل،
قلت: يا جبرئيل‏فما تفسير الصبر؟
قال: تصبر في الضرّاء كما تصبر في السرّاء، وفي الفاقة كما تصبر في‏الغنى، وفي البلاء كما تصبر في العافية، فلا يشكو حاله عند المخلوق بما يصيبه من‏البلاء،
قلت: فما تفسير القناعة؟
قال: يقنع بما يصيب من الدنيا، يقنع بالقليل ويشكراليسير، قلت: فما تفسير الرضا؟ قال: الراضي لا يسخط على سيّده أصاب من الدنيا أم‏لا يصيب منها، ولا يرضى لنفسه باليسير من العمل.
قلت: يا جبرئيل فما تفسير الزهد؟
قال: يحب من يحب خالقه، ويبغض من يبغض خالقه، ويتحرّج من حلال الدنيا،ولا يلتفت إلى حرامها، فإنّ حلالها حساب، وحرامها عقاب، ويرحم جميع المسلمين‏كما يرحم نفسه، ويتحرّج من الكلام كما يتحرّج من الميتة التي قد اشتدّ نتنها، ويتحرّج‏عن حطام الدنيا وزينتها كما يتجنّب النار أن يغشاها، وأن يقصر أمله، وكأنّ بين عينيه ‏أجله.
قلت: يا جبرئيل، فما تفسير الإخلاص؟
قال: المخلص الذي لا يسأل الناس شيئاًحتى يجد وإذا وجد رضي، وإذا بقي عنده شي‏ء أعطاه في اللَّه، فإن لم يسأل المخلوق فقدأقرّ للَّه بالعبودية، وإذا وجد فرضي فهو عن اللَّه راض، واللَّه تبارك وتعالى عنه راض، وإذاأعطى اللَّه عزّ وجلّ فهو على حدّ الثقة بربّه.
قلت: فما تفسير اليقين؟
قال: المؤمن يعمل‏للَّه كأنّه يراه، فإن لم يكن يرى اللَّه فإنّ اللَّه يراه، وأن يعلم يقيناً أنّ ما أصابه لم يكن‏ليخطيه، وما أخطأه لم يكن ليصيبه، وهذا كلّه أغصان التوكّل ومدرجة الزهد.
ترجمه فارسي متن حديث
از پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله روايت شده كه جبرئيل نزد حضرت آمد وگفت: اى پيامبر خدا! خداوند مرا با هديه‏اى به سوى شما فرستاده است كه به كسى‏قبل از شما آن را عطا نكرده است. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آن هديه چيست؟ جبرئيل گفت:شكيبايى و بهتر از آن. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت:خشنودى و بهتر از آن. حضرت فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: زهد و بهتراز آن. حضرت فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: اخلاص و بهتر از آن.حضرت فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: يقين و بهتر از آن. حضرت فرمود:بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: نردبانى كه با آن مى‏توان به سوى آنها بالا رفت،توكّل بر خداوند است.
پيامبر فرمود: گفتم: توكّل بر خدا چيست؟
جبرئيل گفت:دانستن اينكه مخلوق ضرر نرساند و نفع ندهد و عطا نكند و منع ننمايد و نااميدى ازخلق. پس زمانيكه بنده‏اى چنين شد، براى كسى جز خداوند عمل نكند و جز ازخداوند، اميد و ترس نداشته باشد و به كسى غير از خداوند طمع نبندد پس اين همان‏توكّل است.
گفتم: اى جبرئيل! پس تفسير شكيبايى چيست؟
جبرئيل گفت: اين كه درسختى صبر كنى چنانكه در فراخى صبر مى‏كنى، و در ندارى صبر كنى چنانكه دردارائى صبر مى‏كنى و در بلا صبر كنى چنانچه در عافيت صبر مى‏كنى. پس مؤمن ازحال خود در نزد مخلوق و از آن بلا و مصيبتى كه برايش رسيده است شكايت نمى‏كند.
گفتم: تفسير قناعت چيست؟
جبرئيل گفت: مؤمن قانع مى‏شود به آنچه از دنيا برايش‏برسد، قناعت كند به اندك و شكر نمايد به اندك. گفتم: تفسير خشنودى چيست؟گفت: خشنود كسى است كه به آقايش ناخشنودى نكند چه از دنيا بهره‏مند شود يانشود، و براى خود به عمل كم راضى نشود.
گفتم: اى جبرئيل تفسير زهد چيست؟
جبرئيل گفت: زاهد دوست مى‏دارد كسى را كه آفريدگارش او را دوست مى‏دارد،ودشمن مى‏دارد كسى را كه آفريدگارش او را دشمن مى‏دارد، حلال دنيا را برخودسخت مى‏گيرد و به حرام دنيا اصلاً التفات ندارد، همانا در حلال دنيا حساب و درحرام آن عقاب است. او بر همه مسلمانان رحم مى‏كند چنانكه بر خود رحم مى‏كند، وازسخن )بيهوده( دورى مى‏كند چنانكه از مردارى كه گندش شدّت يافته باشد دورى‏مى‏جويد. و از كالاى دنيا و زينت آن اجتناب مى‏كند چنانكه از آتش. و آرزويش را چنان‏كوتاه مى‏كند گويا اجلش پيش چشمش باشد.
گفتم: اى جبرئيل! تفسير اخلاص‏چيست؟
گفت: مخلص كسى است كه از مردم سؤال نكند تا )آنچه را كه مى‏خواهد(پيدا كند و چون پيدا كرد به آن راضى مى‏شود، و چون چيزى در نزد او اضافه آمد، درراه خدا عطا مى‏كند. پس اگر از مردم درخواست نكرد همانا كه به عبوديت خدا اقراركرده است، و چون يافت و راضى شد پس او از خدا راضى شده است و خداوند هم ازاو راضى خواهد بود، و چون در راه خدا ببخشد او به حدّ وثوق و اعتماد به‏پروردگارش رسيده است.
گفتم: پس تفسير يقين چيست؟
جبرئيل گفت: مؤمن عمل‏مى‏كند براى خدا مانند آنكه خدا را مى‏بيند پس اگر او خدا را نمى‏بيند خدا او را مى‏بيند،و يقين كند كه آنچه به او رسيده، نمى‏توانست خطا كند و به او نرسد، و آنچه به اونرسيده نمى‏توانست به او برسد. اينها همگى شاخه‏هاى توكّل و نردبان زهدوپارسائى است.«
منبع : معاني الأخبار للصدوق ص260
آثار شرك در زندگي اجتماعي

يكي از كليدي ترين مسايل و محوري ترين مباحث قرآني در حوزه بينش و نگرشي اصل توحيد است. از اين روست كه قرآن افزون بر معرفي اصل توحيد و مباحث پيراموني آن به مساله شرك كه در مقابل توحيد قرار مي گيرد توجه مي دهد و براساس اصل «تعرف الاشياء باضدادها» براي شناخت توحيد به ضد آن كه شرك مي باشد عنايت خاصي مي شود.
ادامه مطلب
دولت و مسئوليت بهزيست سازي
بهزيستي به معناي بهترين و مطلوب ترين حالت زيست بشر، از اهداف هر شخص و جامعه اي است و چنان كه از آيات قرآني بر مي آيد، از اهداف آفرينش و تكاليف و وظايف بشر بر زمين فراهم سازي بهترين محيط براي زيست و تكامل خود و ديگران مي باشد و انسان از سوي خداوند مامور است تا زمين را آباد و آن را براي بهره مندي همگان از انسان و غير انسان آماده سازد. اين مطلب به صراحت در آيه 61 سوره هود اين گونه بيان شده است: "هو أنشأكم من الأرض و استعمركم فيها" ؛ او كسي است كه شما را از زمين ايجاد كرده و براي آباداني زمين قرار داده است.
ادامه مطلب